چهارمین نشست از سلسله نشست های نقد جامعه ایرانی؛ دولت‌ها مسئولان موقت توسعه‌یافتگی هستند

بازدید: 1842

چهارمین نشست از سلسله نشست های نقد جامعه ایرانی؛ دولت‌ها مسئولان موقت توسعه‌یافتگی هستند  ادامه در تارنمای خبری تحلیلی یزدنگاه:

خانه صلح و اندیشه یزد به عنوان مسئول دبیرخانه یزد شهرخلاق یونسکو در راستای برنامه های آموزشی این پروژه ماهانه نشست هایی با هدف نقد و بررسی کتاب هایی که در نقد جامعه ایران نوشته شده اند برگزار می کند. چهارمین نشست از سری این جلسات با بررسی و نقد کتاب «عقلانیت و توسعه یافتگی ایران» نوشته دکتر محمود سریع القلم و ارائه علی مدرسی برگزار شد. در ادامه گفته های دکتر علی مدرسی پیرامون این کتاب را میخوانیم:
کتاب حاضر در سال 1390 منتشر شده ولی پیشینه آن به سال 1372 می رسد که نویسنده در جوانی بحث تحول شخصیت ایرانی مطرح می کند و در سال 80 عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران را مطرح می کند. در حدود 20 سال نقدها ی خود را گردآوری کرده و این آخرین ویرایش است.
 
 
این کتاب را به دانشجویانی تقدیم کرده که 16 ویژگی دارند، از جمله: عقلانیت، مدارا، تلاش، مبارزه با خرافات، کار تدریجی، فکر قاعده مند، شکرگزار خداوند به خاطر وجود رنگ های شاد، داشتن برنامه، مقدم دانستن شأن بر قدرت، علاقمند به افزایش قدرت کشور، دقیق و وفای به عهد. محور بحث او، کلمه «اعتدال» است و مزیت این کتاب اینکه برخلاف دیگر کتاب ها، پس از نقد، وارد بحث ارائه راه حل و راهکار می شود. و با متنِ سلیس، روان و جذاب در چهاربخش به آن پرداخته شده است:
-مقدمه نظری
-پایه های نظری توسعه یافتگی
-جهان سوم وتوسعه یافتگی
-ایران و توسعه یافتگی
علت العلل عدم توسعۀ ایران، وجود شخصیت های توسعه نیافته است
از دیدگاه ایشان بعد از صفویه، ما نتوانستیم یک نظام بنا کنیم که ماهیت نظام سیاسی اجتماعی آن با خلقیات ما سازگاری داشته باشد و وارد یک شکاف و عدم انسجام شده ایم. مدعای اصلی کتاب: عمده مشکل توسعه نیافتگی در افکار ما نیست بلکه در شخصیت پرورش نیافته ماست. تمرکز او توجه اصلی به بحث شخصیت ایرانی است، افکار، سیّال است، اما شخصیت، بُعد ثابت، ماندگار و پایدار دارد. شخصیت توسعه نیافته، مداراجو نیست، قبیله ای است. احترام نمی گذارد. استمرار ندارد. ناتوان در تبدیل فکر به عمل و ساخت سیستم است. متد غرب برای حل مشکل، ساماندهی و تشکل از یک سو و ارتقای توانایی آنها و افزایش ظرفیت در نقد پذیری است و ما باید با ایجاد ساختار و شرایطی در شخصیت خود تحول ایجاد کنیم.
دکتر سریع القلم، توسعه را در دو بخش کلان می داند:
- اصول ثابت توسعه، مبتنی بر کارامدی و زمان بندی و وارد کردن عنصر زمان در زندگی مبتنی بر نقد، نقدپذیری، انسجام داشتن، امری جهان شمول است.
-اما الگوهای توسعه بر اساس شرایط مختلف متنوع است. اصول متحول نمی شود اما بستر کاربردی و عملی آن تغییر می کند.
در بحث توسعه، مسأله اصلی، درک منافع اساسی در سیاست و توسعه است. الگوها قابلیت بومی شدن دارند. اصول توسعه یافتگی را در داشتن عقلانیت، اجتماع و سیاستی متناسب با تولید و نگاه صنعتی و فراصنعتی می بیند که توسعه را به مدرنیزاسیون نزدیک می کند. نمی توان الگویی از توسعه را برگزید که تولید، صنعت و الزامات فراصنعتی در آن جایگاهی نداشته باشد. او روندی جهانشمول در توسعه را می پذیرد که به عنوان لیبرال، نقد می شود.
تکنیک های توسعه:
الگوها و استراتژی های توسعه بر محور دو رهیافت مهم است:
-رهیافت جامعه محور: مبتنی بر آگاهی و تشکل سیاسی در جامعه، عدم وابستگی مردم به منابع مالی دولتی، وجود احزاب و مردم آگاه که بیشتر در غرب اتفاق افتاده و جامعه را به سمت توسعه غیربرنامه ریزی شده سوق می دهد. این رهیافت در تنها کشور جهان سومی که بر اساس یک تجربه تاریخی جواب داده، هندوستان است.
-رهیافت نخبه محور: در سایر کشورهای شرق و غرب آسیا، آمریکای لاتین و کشورهای تازه توسعه یافته مانند مالزی، سنگاپور، کره جنوبی. نویسنده، رهیافت نخبه محور را مطلوب نمی داند اما تنها رهیافت کارامد و عملی برای جهان سوم و برای ایران است. در این دیدگاه، توسعه تدریجی نیست و باید برای آن برنامه ریزی کرد و تکیه گاه اصلی توسعه را روی نخبگان ابزاری یا اجرایی می داند. (نخبگان دو دسته اند ابزاری یا اجرایی و فکری) تحول در قدم اول در درون دولت اتفاق می افتد. در این رهیافت، باید روی شخصیت دولتمردان کار شود. چرا که تشکل حزبی قوی، فرهنگ آگاهانه و مبتنی بر توسعه قوی وجود ندارد و استقلال فردی ضعیف است و سیر تحولات جهانی، اجازه توقف و سکون نمی دهد ما فرصت نداریم که منتظر توسعه جامعه محور باشیم. توسعه یکی از ابزارهای مهم قدرت بوده و قدرت ملی یکی از ابزارهای کلیدی نویسنده است.
پایه توسعه و تلنگر آن در جنگ های ایران و روس به ایرانیان زده شد. بعد از قرداد ترکمانچای که نتیجه گرفته شد:
1- نمی شود متوقف شد
2 - جامعه متناسب با توسعه نداریم و باید به نخبگان تکیه کنیم.
 
 
 
دولت ها مسئولین موقت توسعه یافتگی اند نخبگان، متولی دائم نیستند.
 
در کره جنوبی، توسعه روی ارتش بود. اقتصاد دولتی، کم کم از تولی گری موقتی توسعه دولت، شروع کرد و اکنون برندهای مستقل با نظام کارفرمایی قوی در آن فعال هستند. با توجه به اینکه تنها دولتی ها نخبگان فکری را به کار می گیرند، باید در قدم اول متحد شده و متولیان موقت توسعه در کشور شوند. این رهیافت، نخبه سالاری نیست بلکه شایسته سالاری است و بر روی سه واژه تأکید می کند: ورود بهترین، کارامدترین، باسواد ترین و سیرترین افراد به نظام اجرایی و سیاسی. باید برای انتخابات در ایران، برنامه ریزی شود و نخبگان فکری و رسانه ها که ابزار دارند و شرایط می شناسند، وظیفه ورود به انتخابات را دارند چرا که پیروز انتخابات، نقش مهمی در توسعه دارد.
نتیجه دموکراسی چیست؟ نظام جامعه محور که مردم در آن، به آگاهی رسیده و منافع خود را تشخیص می دهند و با نظام سعی و خطا تلاش می کنند بهترین سیستم و نتیجه را بگیرند و مساوری انتخاب افراد شایسته و اصلح در انتخابات است. داده و ستانده نخبه سالاری، معادل مردم سالاری است.
 
 
 
نخبه گرایی
 
وی نخبه گرایی را بر اساس مطالعات مقایسه ای بین تازه توسعه یافته، به همراه چند شرط محقق می داند:
1 نظام اقتصادی غیررانتی
2 ناسیونالیسم قوی نخبگان ابزاری یا دلبستگی قابل توجه به نوسازی
3 مهم ترین مورد: فهم مشترک نخبگان ابزاری و فکری از شرایط داخلی و جهانی که افراد دولتی و روشنفکران به یک پاسخ برسند
4 اتصالات تکنولوژیک، علمی و مدیریتی با غرب. گشودگی مرزها و در عین حال اولویت ارتباط منطقه ای و به خصوص روابط اقتصادی. (ارتباط با قدرتی که توازن دارد، به افزایش قدرت می انجامد و قدرت منطقه ای با تضاد در منطقه کاهش یابد و آمریکا در خاورمیانه به وسیله تضادهای موجود، اعمال قدرت می کند)
5 سیاست خارجی، هموار کننده سرمایه گذاری خارجی
6 فرهنگ اقتصادی سیاسی و اجتماعی علاقمند به توسعه یافتگی رایج بین المللی
7 محیط امنیتی داخلی و خارجی قابل اتکا و باثبات وی مهم ترین چالش جمهوری اسلامی را فضای امنیتی می داند که در داخل و خارج، وارد فضای سیاسی نشده است. (در نگاه سیاسی، منافع، ملی و نگاه دولت ملتی است. اما در رویکرد امنیتی، یک نگاه ایدئولوژیکی و انترناسیونالیسم وجود دارد که بر مبنای امتی بودن شکل گرفته و هنوز کشور ساخته نشده است) پیام مهم رهیافت نخبه گرایی: اولین قدم، خانه تکانی دولت است.
 
 
نسبت ما با جهان
 
دکتر سریع القلم، ترازویی تعریف می کند و وزنه سنگین را به سمت انسجام درونی می داند و محرک توسعه را نظام بیرونی. برای مثال در توسعه کره جنوبی، نگاه بیرونی، امنیتی است که آمریکا برقرار و سرمایه گذاری کرد و وجود مدیران و ارتشیان لایق و... محرک بود. اما از نگاه درونی، انسجام درونی و سیستم دولت ملتی است. ما نیز باید تکلیف خود را در سطح عقیدتی و فکری با سه مقوله روشن کنیم:
-دین
-ایرانیت
-زندگی در جهان، روابط جهانی (مدرنیته) خاورمیان، بی برنامه ترین است و ما در این منطقه، بی برنامه تر از بقیه.
 
 
مراحل توسعه یافتگی:
 
هسته اصلی: شخصیت توسعه یافته
هسته بعدی: انسجام درونی
بعدی: رسیدن به اجماع فکری بین نخبگان ابزاری یا نخبگان فکری از شرایط داخلی و جهان (وگرنه نیروهای داخلی همدیگر را خنثی می کنند)
نخبگان، سه گروه نظامیان، دانشگاهیان، دولتیان هستند که باید شخصیت مدارا جو داشته باشند، شخصیتی که عقلانیت را محور قرار دهد، مسئولیت پذیر باشد و شاخص های دیگر. اینگونه تحول فرهنگی ایجاد شده و استراتژی ملی تسری پیدا می کند. روشنفکران، توانایی همگرایی توده ها را دارند و اگر به دنبال دولت به حرکت درنیایند، بخش مهمی از توانایی خود را در راه توسعه از دست می دهیم. پایه های تمدنی غرب از انسجام همگرایی و نقد و اصلاح دائم بنا شده است. بعد از اجماع فکری وارد تحول فرهنگی می شویم. هویت ملی مشترک شکل می گیرد و فرهنگ عمومی مبتنی بر عقلانیت، پیشرفت فرهنگی و بر اساس نظم و قاعده مندی خواهد بود. تئوری پردازی اجماع نظری فرهنگ و بینش ما راجع به توسعه، تحول پیدا می کند و بحران مشروعیت ما حل و فصل می شود که اسلام و ایران چه نسبتی با هم و با جهان دارند.
 
 
راهکار اصلی توسعه،اصلاح نهادهای آموزشی است
 
از دیدگاه نویسنده، مهم ترین جلوه در نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عقلایی و کاربردی است و در کشورهای توسعه یافته نظام عقلایی پایه است. در کشورهای توسعه نیافته، تضادها و خلقیات مزید بر علتند: فرهنگ قبیله ای، عدم تحمل دیگری، فرهنگ شفاهی و هیجانی تفکر ایده ال گرا و فرهنگ استبدادی و منتهی به شخصیت غیرتوسعه یافته ماست.
در 100 سال اخیر، در برخی زمان ها، فضای باز سیاسی و اقتصادی در دولت های مختلف وجود داشت اما توسعه در ایران نهادینه نشد. در قدم اول باید سراغ توسعه فرهنگی رویم و مقدم بر آن، تغییر خلق و خوی غیرتوسعه یافته و رفتن به سمت تحول شخصیتی است. مهم تریم خدمت یک مدیر، یک دانشمند یا وزیر باید برنامه ریزی برای تحول شخصیتی ایرانیان باشد. ما افکار مدرن داریم اما شخصیت نقدناپذیر، تنبل، مستبد، خودخواه، عصبانی با بحران شخصیتی و افکار غیرمنطقی. افراد مهم تر از افکار هستند، نیاز به شخصیت ایرانی جدید متعادل وظیفه شناس است و در این مرحله باید بر کاربردی شدن نظام آموزش و پرورش، تکیه کرد.
 
روش ها:
-استراتژی ملی فراسیاسی، همکاری بین المللی ایجاد تجمع بر روی گروه های نوساز، شناسایی موتور محرکه ایرانیان
-رسیدن به ملاک انباشت به جای بقا
-مسیر توسعه، ابتدا توسعه فرهنگی، سیاسی و سپس توسعه اقتصادی است و وظیفه نهادهای نخبگان ابزاری، حرکت از وضع موجود به مطلوب است.
 
 
نقد به کتاب:
-سریع القلم شاخص و راهکار مشخص می کند، کاری که در ایران کم تر کسی جرات آن را پیدا می کند و البته محل مناقشه بر سر راه حل است. ارائه راهکار، قوت بزرگ کتاب است و در عین حال به این دلیل، بسیار نقد می شود.
-پراکنده گویی و طرح برخی نظرات متضاد یا متناقض، نیز از ایرادهای نوشتار است.
-نویسنده در مورد اجماع نخبگان عقیده دارد به جای کارخانه، باید انسان ساخت. که شاید بحث را تخیلی می کند. استراتزی اول را نهادهای آموزشی دانسته و کار را مشکل می کند.
 
پرسش های مطرح شده در نشست:
 
1- در توسعه یافتگی، موقعیت مکانی کشورها مهم است یا خیر؟
در منطه توسعه نیافته امکان توسعه هست؟ اولین کشورها خیلی وابسته به جوّ جغرافیایی بودند. ژاپن، ایتالیا، انگلستان (حتی انقلاب مشروطه ایران، در آسیا اولین بود) ولی در قدم های بعدی، جوّ جغرافیایی خیلی مهم بود. ژاپن به عنوان الگوی چین و کره و مالزی قرار گرفت. جوّ، الزام آور نیست اما در دنیایی که به سمت منطقه ای شدن پیش می رود، مؤثر است.
2- چرا گفته شده توسعه باید ابتدا فرهنگی باشد؟
در حالی که در تمدن های تاریخی، بعد از اقتصاد و سیاست به فرهنگ می رسد؟ توسعه موردبحث، ارگانیک نیست. در کشورهای دنیا ممکن است اینگونه باشد ولی آنها ارگانیک و ترکیبی اند اما در برنامه ریزی توسعه، توسعه فرهنگی الگو است و بر انسان ها تأکید می شود.
3- نویسنده، مهم ترین مشکل را شخصیت های ایرانی می داند، راهکار آن مشخص است؟
در قدم اول، باید نخبگان دولتی، ابزاری، اجرایی یا سیاسی و نخبگان فکری (دانشگاهیان، روشنفکران، نویسندگان، اصحاب رسانه و متخصصان) به اجماع فکری و برآورد وضعیت تاریخی و جغرافیایی خویش برسند. اینگونه هویت مشترک شکل می گیرد و با برنامه پیش می رود. جامعه متحول شده، سمن ها شکل می گیرد و به سمت انتخابات درست می رود.
4- توسعه سیاسی و دموکراسی، به آن معنا در چین وجود ندارد ولی توسعه یافته تلقی می شود، این ها با هم تناقض ندارد؟
توسعه چین، نخبه محور است و توسعه نهادینه شده نیست. توسعه نهایی جامعه محور است و سیر تحول کشور باید به آن سمت برود.
5- در کتاب اقتدارگرایی ایرانی درعصر قاجار از همین نویسنده، گفته شده: با این اوضاع، ما با دمکراسی 400 سال فاصله داریم و باید به اقتصاد بپردازیم، اما در اینجا نظریه ای برخلاق آن مطرح شده، این تناقض چگونه است؟
آن موضوع در حوزه عوام بیشتر وجود دارد. ولی تناقض هایی به نظر می رسد. همانطور که در پشت جلد این کتاب آمده: شخصیت متحول نمی شود، مگر با تغییر نظام تولید. بحث تولید مهم ترین عامل در عقلانیت سیاسی اجتماعی است و البته شاید منظور شخصیت عام باشد.
6- کشورهای توسعه یافته چون چین، کره و مالزی که نویسنده مثال می زند، توسعه اقتصادی پیدا کردند. اما نویسنده راهکار توسعه را ابتدا ایجاد توسعه فرهنگی می داند، و راه حل را فرهنگی می داند.
بحث دیگر اینکه سریع القلم خیلی اصرار دارد بحث ها را همه فهم کند. خوبی این روش این است که باعث افزایش فهم مخاطب عام است. اما در راه حل، کارامد نیست و باعث بالا رفتن خطای کار می شود و انتظار بحث های عمیق تر وهمه جانبه تر وجود دارد. همچنین او جامعه ایرانی را یکپارچه می داند. بر آموزش و تربیت تأکید افراطی دارد در حالی که نظام های مختلف در کنار هم کار می کنند. مثلا در اقتصاد ناکارامد آموزش لنگ می زند.
7-نویسنده اشاره نمی کند که رسالت نخبگان از چی هست؟
برداشت من از بحث های او، تکیه بر تولید ثروت و مقایسه با جوامع است. به نظر می رسد نگاه مقایسه ای روش اوست. آیا رفتار دیپلمات های خارجی را ما می توانیم داشته باشیم؟
نکته دیگر اینکه نویسنده، جایی توسعه فرهنگی و جایی اقتصادی را اصل می داند. بحث هایش مدام تکرار می شود و این باعث مغشوش شدن است. بر نخبگان و روشنفکران تاکید می کند، حال، نخبگان و روشنفکری که رسالت خود را به نحواحسن انجام دهند، در جامعه وجود دارد؟ توسعه سیاسی پیچیده تر از همه است. در مواردی، بعد از اقتصادی آمده و در جایی دیگر، بعد از توسعه فرهنگی. یک جا بر تغییر شخصیت بحث شده و در مورد بر تغییر تولید. این نقد، بر کتاب وارد است و البته می شود به او حق داد. او تنها شخصیت دانشگاهی نیست و در نهاد سیاستگزاری و اجرایی نیز نقش اساسی دارد. وظیفه او ارائه استراتژی و راهکار به دولتی ها است و شاید این چنین ذهن دچار سوگیری شده و به سمت نخبه محوری حرکت کرده است. در مورد مقایسه نیز، او مسیر توسعه را در بسیاری از کشورهای جهان سوم مطالعه کرده است. بیشترین سرمایه گذاری کره جنوبی در آموزش و پرورش است. کره ای ها چند حرکت داوطلبانه ملی داشتند. در دهه 70 میلادی با کاهش ارزش پول، (به دلیل اشتباه دولت)، یک سوم حقوق خود را به دولت بخشیدند و این نمونه بارز اعتماد و فداکاری و انسجام است.
ما هم باید به مرحله همسویی دولت و ملت برسیم. می خواهیم اسلام محور، ایرانی محور، جهانی محور یا ترکیب این ها باشیم؟ کدام یک؟ بحث های تحول شخصیتی و تحول فرهنگی برای نخبگان است و نویسنده شاید اجازه پیدا نکرده، بحث را باز کند.
8 - در نگاه نخبگان محور مبتنی بر دولت، باید بدون عمل، منتظر دولت خوب باشیم یا اتفاق خوب؟
در این شرایط هرکس هر چیزی بگوید تناقض است. آیا اصلاً آزادی گفتن وجود دارد؟ از بحث های اصلی نویسنده این است که کسی که بحث ذی نفعان را در سیاست و قدرت را نشناسد سیاست را نشناخته ولی بحث منافع و اتصال آن را با کتاب مشخص نکرده است. اینکه با تغییر موقعیت فرد و احراز پست، منافع او تغییر می کند و حتی در تضاد با ما قرار می گیرد. از نقدهایی که به کتاب وارد است این که مشخص نشده چگونه نخبه، نخبه بماند... در مورد بحث نخبگی، باید تئوری های سنجیده ای در اتصال با موضوع منفعت به کار رود.
اکنون افکار مهم نیست، شخصیت مهم است. باید بتوانیم کنار هم بشینیم و دو انسان متفکر عمیق با طرفداران جدا با هم به توافق و اجماع نظری برسند. به وسیله توسعه فرهنگی که اصل است و نخبه بیشتر تربیت می شود. و از این رو، دکتر سریع القلم، آخرین کتاب خود در این باب با عنوان «اقتدارگرایی ایرانی در عصر قاجار» را به کودکان زیر 10 سال تقدیم کرده است؛ با این دغدغه که با تربیت نخبگان، دائم عقلانیت و مدارا تمرین خواهد شد...
منبع: یزدنگاه