چرا به صلح نمی رسیم!؟

بازدید: 2354

سعید دهقان/ وکیل دادگستری

 

«صلح» واژه ای است دوست داشتنی اما غریب؛ کاری است سخت ولی ارزشمند. در جهانی که جنگ در آن تمامی ندارد و از قضا بهانه ای است برای امنیتی کردنِ فضای زندگی، ناگفته پیداست که آزادی های اساسی، ارزش های انسانی و عدالت اجتماعی، غریب می ماند و صلح نیز به تبعِ آن، غریب تر و منزوی تر می شود. روز 21 سپتامبر به عنوان «روز جهانی صلح»، بهانه ای است برای خروجِ مقطعی از این انزوا و غربتِ ناخواسته؛ حتی اگر این روز صرفاً برای برقراری آتش بس های موقت در مناطق جنگی و برای دسترسی به کمک های انسان دوستانه تعیین شده باشد. امروزه، «صلح» را فراتر از این قضایا باید دید؛ حتی اگر آلام بشری فراتر از آن باشد که با تکیه ی صِرف به آمالِ حقوق بشری، آرام گیرد. «صلح» به عنوانِ شاه بیت غزل در تمام ابعاد حقوق انسانی، باید با تمام وجود درک شود تا تنها نماند.

در ظاهر، شاید اختصاصِ یک روز به این هدف بزرگ، ناچیز به نظر آید؛ همچنانکه اقداماتِ سازمان ملل متحد در برگزاری برنامه‌هایی ویژه با استفاده از نمادهایی همچون زیتون، شمع، زنگ صلح و نظایر آن با شعار «حق بر صلح» کافی به نظر نمی رسد؛ لیکن آنچه مسلّم است اینکه «حق مردم بر صلح»، نه امری فرمایشی است که الزاماً از بالا جهت داده شود، و نه کاری نمایشی است که بتواند در حد شعار باقی بماند. این خواسته اگر خواسته ی جهانیان باشد، مردمانِ جهان، خود آن را فرا می خوانند و در انتظار فراخوان نمی مانند. کدام انسانی است که متعارف باشد و از صلح و آرامش گریزان باشد؟ مشکل اما آنجاست که هنوز گروهی «صلح» را صرفاً در مقابلِ جنگ می بینند و نبودِ جنگ و اقدامات مسلحانه را وافی به مقصود می دانند؛ حال آنکه سالهاست که امور مهمی نظیر عدالت، احترام كامل میان ملت‌ها و حتی فرآیند توسعه نیز در فرآیند صلح تعریف می شود؛ این واقعیتی است که در قطعنامه كنفرانس عمومی یونسکو تثبیت شده است. اما واقعیت تلخ تر آنجاست که بدانیم حتی این تثبیت شدن ها نیز ظاهراً تضمینی برای اصلِ حق بر صلح نبوده و نیست. چرا که «صلح» یک فرهنگ است و صلح طلبی از درونِ انسان ها بر می خیزد. به همین دلیل، آن تدوین کردن ها و تصویب شدن ها صرفاً در قالب «شرط لازم» توجیه می شود و به طور منطقی، نمی تواند «شرط کافی» برای این منظور باشد. 

باری، از سال 1976 که «حق صلح» در قالب حقوق جمعی یا نسل سوم حقوق بشر تعریف شده، تا سال 1978 که اعلامیه آمادگی جوامع برای زندگی در صلح از سوی مجمع عمومی صادر شده و بعد از آن، همواره بر موضوع حق ذاتی زندگی در صلح برای تمامی انسان‌ها و ملت‌ها تاکید شده است. همچنانکه پیش از آن نیز با چنین رویکردی، مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین (میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) تدوین و تصویب شده است.

با این همه، آنچه در هیاهوی دنیای پرآشوبِ این سال ها و حتی دهه ها، ذهن ها را به خود مشغول می دارد، این است که اساساً چرا به صلح نمی رسیم!؟ و اینکه با وجود این همه اسناد متقن، چرا همچنان آزادی در بند است و عدالت در گیر و ارزش های انسانی در کما؟! دیگر سخت بتوان تاثیر متقابلِ عملکرد سیاستمداران و نظامیان در کشورهای مختلف دنیا را در دنیا و بر منطقه نادیده گرفت. و اینگونه است که آشوبی که دنیا به پا می کند، منطقه را فرا می گیرد و آشوبی که منطقه به پا می کند، دنیا را به ناآرامی کشانده و امنیت و آرامش را از آن می گیرد. این محصولِ خشونتی است که ظاهراً «غیر مستقیم» تولید می شود، اما «مستقیم» در حالِ بازتولید است.

از طرفی، حتی اگر این حق در اسنادی به رسمیت شناخته شده باشد که فاقد ساختار حقوقی بوده و بیشتر به قواعد اخلاقی شبیه باشد، باز هم نمی توان انکار کرد که حتی در برداشت ساده و اولیه از صلح نیز، توقف جنگ و برقراری صلح، کمک شایانی است برای ارتقای جایگاه حقوق بشر. کمااینكه، نبودِ صلح و بودِ جنگ، خودبخود برای اجرای بسیاری از حقوق بشر افراد، مانع بزرگی است. به خصوص وقتی که بدانیم برخی از حقوق بشر فردی، در وانفسای جنگ و درگیری های مسلحانه، قابل تعلیق‌اند و برخی دیگر نیز در آن شرایط اساساً محلی از اعراب نخواهند داشت.

در چنین شرایطی، یادآوری این اصل ضروری است که حق بر صلح، صرفاً حق انسان نیست و فراگیرتر از آن، دولت و مردم و حتی گروه ها را نیز در بر می گیرد؛ چرا که این سه دسته هم باید از این حق -که «اصل بقا» نیز نامیده می شود- برخوردار باشند. در واقع، این هدفی بود که در پایان جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد برای تحقق آن تأسیس شده است. هر چند در عمل، این سازمان بزرگ و بین المللی نیز نتوانسته است برای تحققِ چیزی که به واسطه ی آن تاسیس شده، کاری بکند. شاید یکی از دلایلِ این ناکامی را باید در منافع و مضارِ اصل صلح در نگاه سیاستمداران و نظامیان دید و به عبارتی دیگر پرسید که آیا اینان و لابی های مرتبط،  از «صلح» به منافع شان می رسند یا از جنگ و خشونت!؟ پاسخ را شاید بتوان در سطح تجارتِ منحصر بفرد در حوزه ی تسلیحات نظامی و رقابتِ تنگاتنگ کشورهای تولیدکننده و صادرکننده ی این کالاهای مرگبار دید.

تکمله: البته همه ی آنچه به عنوان دلایل و عواملِ غربتِ صلح مطرح شده یا می شود، الزاماً همه ی دلایل و عواملِ آن نیست. گاهی نگاه اجتماع و یا طرز تلقی افکار عمومی نیز نقش آفرین است. به عنوان نمونه، در حرفه ی ما، روزانه با بسیاری از شهروندان مواجهیم که صلح را اغلب با سازش یکی می دانند و چون سازش را معمولاً با نوعی کُرنش همراه می بینند، هر توافقی برای صلح در دعوی را سازش ارزیابی کرده و آن را مذموم می شمارند و از این رو -با نگاهی حیثیتی- حاضر می شوند در یک روند طولانی، پیچیده و پر هزینه در دادگستری غرق شوند، اما صلح را به هر قیمت از دستور کار خارج کنند!

 

منبع: ایران فردا