زنان برای زنان

بازدید: 2884

نویسنده: مینو مرتاضی

تلاش برای حل مشکلات و مسائل زنان از طریق تخصیص کار و خدمات «زنان برای زنان»، شیوه رایج دولت‌ها در کشور بوده است. احزاب زنانه نیز به‌دنبال همین مشی و استراتژی کلی دولت‌ها در جمهوری اسلامی، صاحب مجوز رسمی برای فعالیت حزبی و سیاسی شده‌اند. در چارچوب نظریات و مطالعات زنان، اصرار بر اختصاص‌دادن خدمات زنان برای زنان، بیانگر اصرار بر اعمال قدرت و کنترل دولت بر زنان جامعه است. در رویکرد تفکیکی، دولت به‌صورت آشکار پذیرفته است مسائل و مطالبات سیاسی و اجتماعی زنان، مسائلی جنبی و حاشیه‌ای است. درحالی‌که تمامی ارکان حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هر جامعه‌ای، با وجود انسان «بما هو انسان» و ماورای تفکیک‌های جنسیتی و سایر تفکیک‌ها شکل گرفته و اعتبار انسانی می‌یابد. در به‌کار‌گیری معرفت سیاسی ـ اجتماعی زنان که بر‌آمده از دل تجربه حضور در ارکان حیاتی جامعه است، نباید تفکیک‌های جنسیتی را وارد کرد. همکاری، همراهی و همدستی زنان در تداوم هستی و هویت ملی، بخشی اساسی از کار مشترک جمعی در جهت وحدت و بقای ملی است.  

تجاربی که معرفت سیاسی زنان را شکل داده‌اند، در وهله نخست، تجارب زیسته انسانی هستند و به‌خودی‌خود قدرت‌سازند. ازاین‌رو نمی‌توان و نباید چنین قدرتی را در تفکیک‌های تبعیض‌آلود جنسیتی محصور کرد. این برداشت که می‌توان مطالبات یا تجارب سیاسی و قدرت را در قالب جنسیت محدود، کنترل و از سایر مطالبات سیاسی جدا کرد، اشتباه است. مردان و زنان، با یکدیگر مطالبات و قدرت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را می‌سازند. تناقض دولت در شعار و عمل درباره مطالبات سیاسی زنان، آنجا آشکار می‌شود که در شعاری براساس نص صریح قرآن و اصول قانون اساسی، زن و مرد را در مسئولیت‌پذیری و تعهد نسبت به مشارکت در سرنوشت خویش، برابر می‌داند؛ اما هنگام توزیع ابزار برای تحقق برابری جنسیتی، قانونی و آرمانی در جامعه، نا‌برابر عمل می‌کند. از‌همین‌‌روست که زنان هر بار با این حقیقت تلخ مواجه شده‌اند و آشکارا دیده‌اند در این سال‌ها هر دولتی سر کار آمده، فارغ از اینکه وابسته به چه جناحی بوده و کدامین گرایش اصولگرا یا اصلاح طلب را نمایندگی می‌کرده، در جهت‌گیری‌های سیاسی ـ اجتماعی درخصوص مطالبات زنان، پایبند به استفاده از مشی نا‌کارآمد «زنان برای زنان» بوده است. مفروض این دولت‌ها، این است که مردان مطالبات عام سیاسی را پیگیری می‌کنند و مطالبات برابری‌خواهانه و ضدتبعیض و تفکیک جنسیتی در عرصه سیاست و اجتماع، مطالباتی غیرسیاسی و زنانه است؛ پس می‌توان حتی در سیاسی‌ترین نهاد‌ها مانند احزاب هم، فارغ از کارکردشان که توزیع قدرت سیاسی و کوچک‌کردن و چابک‌سازی قدرت سیاسی است، از روش «زنان برای زنان» استفاده کرد. درحالی‌که دولتمردان ما در مذاکرات سیاسی با قدرت‌های بزرگ جهان، ناگزیرند با زنان صدر‌اعظم و نخست‌وزیر و زنانی که وزرای امورخارجه کشورهای توسعه‌یافته هستند، بر سر میز مذاکره و چانه‌زنی بنشینند و آنان را به‌عنوان موجه‌ترین انسان‌هایی که مطالبات عام سیاسی ـ اجتماعی ملت‌شان را پیگیری می‌کنند، به رسمیت بشناسند؛ اما از به‌رسمیت‌شناختن زنان توانمند و مجرب هم‌وطن‌ خود که تجارب ذی‌قیمت‌شان را در واقعی‌ترین و انسانی‌ترین عرصه‌های تجربه‌اندوزی مانند انقلاب، جنگ، تحریم و تغییرات شتابنده کسب کرده‌اند، سر باز می‌زنند و آنان را تحت‌الحمایه می‌پسندند.  حدود ٤٠سال از وقوع انقلاب می‌گذرد و همچنان مطالبه زنان ایرانی، حضور حداقلی در عرصه‌های تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌های کلان کشورشان است، درحالی‌که شرع و قانون هم بر این حضور صحه گذاشته است. حال باید دید احزاب زنانه‌ای که مجوز فعالیت قانونی گرفته‌اند، چه رویکردی را در قبال دولت پیش می‌گیرند. آیا این احزاب فارغ از مطالبات عام سیاسی، احزابی تک‌جنسیتی خواهند ماند و برای وزیر و وکیل‌شدن زنان، تلاش خواهند کرد؟ در آن‌صورت زنانی که در سپهر عمومی تجربه کار سیاسی و مدنی نداشته باشند و مردم آنان را نشناسند، چگونه می‌خواهند فقط از طریق آموزش‌های حزبی، زنان را وارد قدرت سیاسی کنند؟ یا اینکه مردان را در بدنه و رأس حزب‌شان به‌کار خواهند گمارد و به این مردان درس‌های برابری جنسیتی و رویکرد غیرجنسیتی را آموزش خواهند داد؟ یا اینکه احزاب زنانه نیز همان مشی سیاسی را که احزاب مردانه در قبال دولت دارند، پی خواهند گرفت؟ وقتی جنسیت بر حزبی تحمیل می‌شود، طبعا انتظار می‌رود منافع و آرمان‌های جنسیتی بر منافع عام و آرمان‌های میهنی غلبه کند. در زمان حاضر که در سراسر جهان احزاب تحت‌تأثیر شبکه‌های فراگیر و جهانی، آرمان‌های حضور در جهان بهتر را پیگیری می‌کنند، احزاب زنانه در ایران خود را محدود به پیگیری برابری جنستی در عرصه سیاسی می‌یابند. انرژی‌شان در همین محدوده باید به‌کار گرفته شود؛ یعنی زنان در احزاب زنانه، باید بتوانند مردان را وادار به همکاری با خودشان کنند و درعین‌حال، با استفاده از فضای امن حزب مجوزدار، برابری جنسیتی را به زنان آموزش دهند. درحالی‌که امکان و فرصت تجربه آموزش و فعالیت سیاسی برابر در عرصه‌های واقعی و در سپهر عمومی نهفته است نه در عرصه آموزش‌های بهداشتی حزبی زنانه!  معرفت سیاسی زنان، بیانگر این واقعیت است که انسان‌ها، جهان‌شان را از رهگذر وجود سیاسی یا اجتماعی‌ خود می‌آفرینند. زن‌ها نیز مانند مردها از طریق کنش و ارتباط محترمانه و ایمن با یکدیگر، ایده‌ها و آرمان‌هایشان را به تجارب زیسته بدل می‌کنند. زنان نیز مانند مردان و در مقام انسان (ماورای مرزهای جنسیت)، قابلیت این را دارند تا برای تغییردادن روابط نابرابر و تبعیض‌آلود جنسیتی و طبقاتی سیاسی و اجتماعی، در کنار مردان در نهاد‌های حزبی و مدنی قرار گیرند و دستیابی به راهکارهایی را که ارتباط سازنده با وحدت ملی و کنش اراده‌گرایانه مبتنی بر تجارب انسانی آنان دارند، تجربه و آزمون کنند. راهکار‌های عمومی در فضاهای تک‌جنسیتی محقق نمی‌شوند؛ تفکیک مطالبات زنان از مطالبات عام سیاسی، در ساختن زندگی و اعتبار‌بخشیدن به تجربه و خرد و مطالبات انسانی جوامع از طریق تفکیک زن و مرد در احزاب، منجر به هرچه فقیرکردن خرد و آگاهی جمعی و ملی و بیگانگی کنشگران سیاسی و مدنی از یکدیگر خواهد شد. 

 

منبع: شرق