توران ميرهادي؛ جست‌وجوگر انسان آزاد و آشتي

بازدید: 2918

مهدي بهلولي
عضو کانون صنفي معلمان تهران

 زماني در برابر اين پرسش که شما که مادرتان مدرس هنر بود و در هنر، چيزهاي زيادي از او ياد گرفتيد، پس «چرا مجسمه‌سازي را رها کرديد؟» گفت: «من انسان ساخته‌ام و اين، خيلي سخت‌تر است.» و راست هم همين است که همه زندگي او، در همين پرورش کودک و انسان‌سازي خلاصه مي‌شود. 60سال زندگي در جست‌وجوي انسان و پرورش انساني که آشتي و صلح را بر جنگ و خشونت، برتر مي‌داند و «مطيع، تابع و بي‌اختيار» رشد نمي‌کند، بخش بزرگي از زندگي زنده‌ياد توران ميرهادي است. ميرهادي، چند روز پيش، از ميان ما رفت اما زندگي پربارش پر از آموزه‌هاست. 
21 آبان، مراسم تشييع پيکر آن بزرگوار در برابر خانه هنرمندان بود و شمار چشمگيري از دوستان و علاقه‌مندانش در اين مراسم شرکت کردند اما دريغا که چندان خبري از فرادستان آموزش‌وپرورش نبود! ظريفي گفت که از آموزشِ به‌دور از پژوهش ما، انتظاري بيش از اين هم نمي‌رود که به مرگ انديشمندانش، اين‌چنين بي‌تفاوت بماند! 

بگذريم؛ توران ميرهادي، يکي از نمادهاي رساي بهسازي آموزش‌وپرورش ما بود؛ چه در گفتار و چه در کردار. ميرهادي در سال 1334، کودکستان کوچک «فرهاد» را راه‌اندازي کرد و سپس آن را به مدرسه‌اي «نمونه» در بهسازي‌هاي آموزش بدل کرد و تا سال 1359 آن را نگه‌داشت و کوشيد که با کودک‌محوري، آموزشي ارائه دهد که کودکان در آن نقش بنيادين دارند: «اما شکل سازماني مدرسه فرهاد با مدارس ديگر متفاوت بود. در همه‌جا شکل سازماني مدارس به‌صورت هرمي است که مدير مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلم‌ها، اوليا، مربيان و در آخر نيز دانش‌آموزان قرار دارند. دراين هرم، مدير مدرسه درباره نوع اداره مدرسه و همچنين تدريس معلم‌ها و برنامه‌هاي مدرسه تصميم‌گيري مي‌کند درحالي‌که در مدرسه فرهاد، ما اين هرم را وارونه کرديم؛ يعني مدير و رئيس مدرسه در پايين قرار داشتند و اين بچه‌ها بودند که درباره اداره مدرسه تصميم‌گيري مي‌کردند.»
ميرهادي که از مادری آلماني و پدري ايراني به‌دنيا آمده بود، هنگام زندگي‌اش در اروپا و در سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم، همواره به اين پرسش مي‌انديشيد که چرا کشورهاي متمدن اروپا، دست به جنگي اين‌چنين خشونت‌بار زدند؟ پاسخي که او به اين پرسش مهم مي‌دهد، به‌راستي خواندني است: «زماني‌که 17 ساله بودم، ايران در اشغال متفقين بود. وقتي براي تحصيل به فرانسه رفتم، اين کشور به‌تازگي از اشغال آلمان خارج شده بود. ديدن ويرانه‌هاي اين کشور، ذهن مرا به‌شدت آشفته کرد و هميشه از خودم مي‌پرسيدم چرا جنگ؟ اين همه خرابي را چه‌کسي به‌بار آورده است؟ هيتلر چگونه آمد و چه‌کساني او را به‌عنوان رهبري پذيرفتند؟ مادرم آلماني بود اما او هم هيچ‌وقت تصور نمي‌کرد مردم آلمان به‌رهبري کسي به‌نام هيتلر، دنيا را به‌آتش بکشند. 
هيتلر، سيستم اداره کشور را به‌شکل اجباري درآورده بود؛ با تفکر در اين موضوع، به اين نتيجه رسيدم که نوع تعليم و تربيت در آموزش‌وپرورش اين کشور، انسان‌ها را مطيع، تابع و بي‌اختيار رشد داده است و آنها براي رسيدن به خواسته‌هايشان دست به هر جنايتي مي‌زدند... من با چشمان خودم ويرانه‌هاي جنگ جهانی دوم و آواره‌شدن ميليون‌ها کودک را ديده‌ام؛ کودکاني که هر کدام از آنها مي‌توانستند در فضايي پر از صلح براي پيشرفت تلاش کنند. بزرگ‌ترين آرزويم، سلامتي و صلح براي همه مردم جهان است؛ هيچگاه نمي‌توانم جنگ بين انسان‌ها را بپذيرم.» و باز بايد بر اين نکته تأکيد کرد که کار بزرگ ميرهادي، اين است که تنها به بيان اين ديدگاه‌هاي زيبا، انساني و ژرف خود، بسنده نکرد و با راه‌اندازي مدرسه فرهاد، آنها را به گستره عمل کشاند و در عمل به آنها پايبند ماند و آموزشي ارائه داد که هم با محوريت کودکان پيش مي‌رود و هم انسان‌هاي آزاد و اخلاق‌مدار پرورش مي‌دهد. 
بي‌گمان ما اهالي آموزش و پرورش، مي‌توانيم از زندگي و انديشه‌هاي بلند و ارزنده ميرهادي، بهره‌ها بگيريم. کانون صنفي معلمان تهران در بخشي از اطلاعيه‌اي که يک روز پس از مرگ زنده‌ياد ميرهادي منتشر کرد، به همين نکته اشاره کرد که بجاست در پايان اين يادداشت کوتاه آن را با همديگر بخوانيم: «و اين بار، خبر درگذشت انديشمند بزرگ و مادر مهربانِ آموزش‌وپرورش ما، زنده‌ياد «توران ميرهادي» بود که اهل آموزش و فرهنگ اين مرز و بوم را در اندوه و درد فرو برد. توران ميرهادي، از ستاره‌هاي درخشان آسمان آموزش‌وپرورش نوين ايران بود که راه درست بهسازي آموزش‌وپرورش را نشان داد؛ راهي‌که به پرورش انسان‌هاي خلاق، اخلاق‌مدار و صلح‌جو مي‌انجامد. داستان زندگي پربار و پر از فراز و نشيب او، داستان جست‌وجو، تجربه و يادگيري است و بي‌گمان براي همگان و به‌ويژه ما معلمان، سخت آموزنده خواهد بود. 
زندگي ميرهادي و تجربه‌هاي آموزنده آموزشي‌اش، به‌ويژه در مديريت «مدرسه فرهاد»، پاسخي روشن به پرسش مهم زندگي اوست: «چگونه مي‌شود که کودکان را بزرگ و تربيت کرد که انسان‌هايي اسير نشوند؛ آزاده و متکي به خرد و دانش خود باشند و پله‌پله از نردبان انسانيت بالا بروند؟»

 

منبع: وقایع اتفاقیه