نمایندگان نهادهای مدنی دغدغههای خود پیرامون توسعه و موانع آن خصوصاً بحث مهاجرت را به اشتراک گذاشتند. در این نشست با توجه به حجم عظیم مهاجران افغان به ایران بر ضرورت بازنگری سیاستگذاری عمومی در زمینه پذیرش مهاجران و توجه به پیامدهای رفاهی و اشتغال و امنیت و آموزش تاکید شد.
موضوع مهاجرت نخبگان ایرانی و صاحبان سرمایه از یک طرف و ورود فزاینده پناهجویان افغان بدون توجه به زیرساختهای اجتماعی و دفاعی از نظر نهادهای مدنی خصوصاً فعالان اجتماعی محیط زیست و آموزش مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.
تغییرات اقلیمی و بحث نارساییهای آبی و زیست محیطی و خشکسالی نیز از محورهای مورد بحث فعالان مدنی بود.
سخنرانان این نشست خانم اشرفی و آقایان احمدپور، حقیقت طلب ، روشنفکر و سیاح پور به فراخور تخصص و نهاد مدنی متبوع خود زوایای مختلف موضوع مهاجرت را مورد تاکید قرار دادند.
پاسخگویی دولت در حوزه ورود اتباع بیگانه و تحلیل و رصد صحیح شرایط کشور و بررسی قابلیتهای پذیرش اتباع در وضعیت امروز ایران هم از نظر حقوق زیست محیطی و هم از نظر حقوق رفاهی در کشور مورد توجه نهادهای مدنی قرار گرفت.
*محمد احمدپور :
نرخ بالای مهاجرت اثر مستقیمی بر کاهش توانمندی داخلی دارد
وی در بیاناتی اظهار داشت : مهاجرت به خارج از کشور تاثیرات گستردهای بر کشور مبدا دارد که خلاصه مهمترین آنها بدین شرح است: اول تاثیرات اقتصادی؛ شامل کاهش در نیروی کار، کاهش توانمندیهای داخلی، کاهش رقابت برای شغلها، کاهش تولید و سرمایهگذاری. دوم در حوزه آموزش و پژوهش؛ خروج متخصصان و نخبگان باعث کاهش سرمایه آموزش و پژوهش کشور میشود اما ظرفیت ... و تجربیات ارزنده در خارج فراهم میشود .سوم تاثیرات فرهنگی و اجتماعی؛ با کاهش تخصصها و تجربیات متنوع، بومی شدن فرهنگها هویت ایرانی در خارج کشور و چهارم تاثیر بر سلامت؛ با مهاجرت پزشکان و متخصصان پزشکی در مشاغل و حوزههایی که در داخل کشور با معضل بیکاری آنها روبرو نیستند نظام سلامت کشور اسیب خواهد دید.
*پیمان حقیقت طلب:
شبکه غیر رسمی ورود مهاجران کارایی بیشتری نسبت به نحوه ورود قانونی پیدا کرده/ بازار ایران بدلیل توسعه نیافتن به نیروی کار ارزان وابسته است
وی با تبیین تاریخچه حضور مهاجران افغانستانی در ایران به یکسان و یک دست نبودن مهاجران افغانستانی حاضر در ایران اشاره کرد و افزود :از جمله مهاجران نسل دوم و سوم و مهاجران دارای سابقه حضور طولانی در ایران که از نظر فرهنگی ایرانی شده اند ،مهاجران کاری و اقتصادی ،پناهجویان و کسانی که به خاطر در خطر بودن جان مهاجرت میکنند می توان به این گونه ها اشاره کرد. بازار کار ایران به دلیل توسعه نیافتن به نیروی کار سطح پایین و ارزان قیمت تشنه است. در افغانستان هم شرایط شرایط اقتصادی دشوار باعث مهاجرت است. شبکه غیر رسمی ورود مهاجران کارایی بیشتری نسبت به نحوه ورود قانونی پیدا کرده است.اختلاف توسعه بین ایران و افغانستان عامل مهاجرتهاست و باید به فکر توسعه افغانستان باشیم تا آسیبها کاهش یابد.
*محمد جواد سیاحپور :
حاکمیت ضعیف دولت در حوزه اب زمینه مهاجرت اقلیمی را فراهم می کند
مهاجرت اقلیمی شاید تهدیدی بزرگتر از مهاجرت غیرقانونی به داخل کشور باشد. بنده با تاکید به تخریب و نابودی تالابها این مسئله را مطرح میکنم.
حکمرانی ضعیف دولت در حوزه آب و سرزمین مهمترین دلیل شکلگیری مهاجرتهای اقلیمی در سطح کشور است. حتی ما شاهد هستیم مدیریت دولتی در یک استان هم نتوانسته از خشکیدگی تالابها و مهاجرت اقلیمی جلوگیری کند.
رودخانه کر و تالاب بختگان هر دو در یک استانند و شهرستانهای بالا دست حوزه با آب پشت سد ثروتمند میشود و شهرستانهای حاشیه بختگان با طوفانهای گرد و غبار مواجه شده و مجبور به مهاجرت اقلیمی میشوند و شهرستانهای حاشیه بختگان با طوفانهای گرد و غبار مواجه شده و مجبور به مهاجرت اقلیمی میشوند.لذا باید در زمینه مهاجرت اقلیمی بخاطر شرایط محیط زیستی تدبیر جدی شود.
*فاطمه اشرفی:
مسئولیتهای بینالمللی برای حمایت از جمعیت چند میلیونی افغانستان در ایران تقریباً نزدیک به صفر است/ ایران امروز یکی از بزرگترین کشورهای پناهجو در دنیا شده است.
وی با اشاره به مساله مهاجرتهای اجباری و پناهندگی در دنیا، گفت: امروز یکی از دغدغههای جامعه جهانی است. جمعیتی قریب ۳۰۰ میلیون نفری در دنیا که روز به روز هم به دلیل تشدید مناقشات مسلحانه و تنشهای اجتماعی و سیاسی در دنیا رو به افزایش است. همین مسائل زمینههایی شده است که روز به روز مسئولیتهای بینالمللی نسبت به حجم جمعیت پناهجویان و مهاجرین اجباری کم شده و خواسته و ناخواسته بر دوش کشورهای نحیف همسایه بیفتد. موضوعی که متاسفانه امروز در کشور خودمان شاهد هستیم.
علیرغم اینکه امروز ایران تبدیل به یکی از بزرگترین کشورهای پناهجوپذیر در دنیا شده است اما مسئولیتهای بینالمللی برای حمایت از جمعیت چند میلیونی افغانستان در ایران تقریباً نزدیک به صفر است و این مسئله میتواند هم شرایط زیستی جامعه میزبان، هم پناهندگان مقیم و هم جمعیت جدید الورود را تهدید کند و ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را دچار عدم تعادل و تعارض نماید، گسستهای اجتماعی ایجاد کند و به تدریج موجب افزایش خشونتهای اجتماعی و سیاسی در کشور شود. از این جهت است که ضرورت سیاستگذاریهای عاقلانه و مدبرانه در حوزه مهاجرتهای خارجی و پناهندگی در این شرایط بیش از پیش میرود.
*پيام روشن فکر
اهتمام سمن های حامی کودک در زمینه مهاجران افغانی الگوی قابل توجهی است.
برای بحث در مورد عنوان اين نشست يعنی «توسعه، جامعه مدنی و مهاجران» ابتدا با اشاره ای براهميت سه مولفه ی تاثيرگذار در توسعه يعنی نخست، عقل محوری مبتنی بر شناخت و منجر به برنامه ريزی؛ دوم، قانون مداری و حق محوری و سوم، پايداری مبتنی بر ادغام اجتماعی و نشاندن اين بحث در بستر تجربه ی سازمانهای مردم نهاد حقوق کودکان(بويژه کودکان نابرخوردار و در شرايط دشوار) در مواجهه با وضعيت کودکان و زنان مهاجر و پناهجو در ايران سعی می شود برشی از واقعيت امروز جامعه ی ايران از تقاطع اين سه امر(توسعه، جامعه مدنی و مهاجران) بدست بدهم.
سمن های کودکان بدليل رويکرد غيرتبعیض امیز متاثر از پيان نامه ی حقوق کودک(ماده2) که کودک را ورای جنس و قوميت و تابعيت و مذهب و ...می بیند و نيز به واسطه ی اشتراکات زبانی و فرهنگی جامعه ی افغانستان با ايران، تجربه ی منحصر به فردی از ادغام اجتماعی کودکان افغانستانی و ايرانی در کنار يکديگر دارند. مطمئنا اين کار مهم با مراقبت و آموزشها دست اندرکاران اين سمن ها شکل گرفته است هرچند به دلايلی که در ادامه خواهد آمد(از جمله نداشتن برنامه ای بلند مدت برای اين مواجهه و متاثر بودن از اقدامات حاکميت) اين تجربه ی ارزشمند نه در جامعه ترويج شده و تسری يافت و نه آنجنان پايدار ماند چراکه به تدريج دراغلب اين سمنها ترکيب و تنوع جمعيتی خود را از دست دادند و خود اين امر در مواردی کارکردهای ضد ادغام اجتماعی(از تفکيک تا اعتراض به خدمت رساانی به تنها يک گروه) پيدا کرده است. در زمينه ی شنيدن و يادگرفتن از جامعه ی مهاجر هم تجربه ی سمنهای کودکان دساوردهایی دارد هرچند مواردی مثل تدوين کتاب «سیب های کابل شیرین است» از روایتهای کودکان مهاجر کمياب هستند و شنيدن ها عمدتا متمرکز بر شناخت نيازها بوده تا توانمندی ها.
دستاورد ديگر اين سمن ها کمک به ادغام اجتماعی کودکان افغانستانی در جامعه از طريق پيگيری حقوق آنها اعم از آموزش و سلامت و مدارک و ... است. هرچند پیگیری های اين موارد هم در عموما در سطح توزیعی مسئله ی ادغام (بهره مندی از منابع همچون جامعه ی ايرانی) متوقف مانده و اقدامتی از جنس ادغام در وجه رابطه ای( به معنای تعلق و پیوند يافتن با جامعه ی مبدا مثلا در قالب کسب تابعيت بويژه در نسلهای دوم و سوم و تاکيد بر حقوق مهاجرین و پيوستن دولت به معاهدات بین الملل در این زمينه) کمياب است.
بحث ديگر غلبه ی نگاه حايتی بر نگاه توانمندسازی است. توانمندسازی صرفا محدود به شناخت ظرفيتهای خود و افزایش مهارتها و منابع در فرد نیست بلکه مستلزم اعضای قدرت نيز می باشد. هرچند در معدودی از سمنها بتدريج از خودجامعه ی مهاجر درون ساختار اجرایی سمنها افرادی از جامعه ی مهاجرین مشارکت داده شده اند اما ورود آنها به ساختارهای تصميم گيری مثل هيات مديره يا امنا يا مديريتهای داخلی ناياب است که اين هم دلايلی در ساختار سياسی و حقوقی کشور دارد( موانع عضويت غيرايرانی ها در هيآت مديره ی سمن ها) و هم در اولويت نداشتن اين موضوع در مطالبات خود سمنها. حتی شناسایی و بکار گيری نيروی نیروهای متخصص افغانستانی ساکن ايران اعم از معلم و هنرمند و روانشناس و مددکار و پزشک نيز از همين قانده پیروی میکند.
باری با همه ی اينها که توقعاتی است بدليل پیشرو بودن اين سازمانها که از ديگر بخشهای جامعه کمتر می رود، به نظر می رسد تجربه ی سمنهای کودکان در مواجهه با جامعه ی مهاجرین يکی از نقاط روشن و قابل درس اموزی و ترويج و تقويت است در مواجهه جامعه ی ايران با مهاجرین البته راه درازی درپیش است و شرايط دشوارتر شده است ولی اين طرح موضوع کوتاه دعوتی است به بازخوانی اين تجربه و نمونه های مشابه و موفق برای افق گشایی های آينده.