جوانان رودر‌رو از مشكلات‌شان به معاون وزير جوانان مي‌گويند: پاي صحبت جواناني كه به بازي گرفته نمي شوند

فرزانه قبادي انگار آدم‌ها وقتي ابلاغيه انتصاب‌شان به يك سمت بالا رابه دست مي‌گيرند دچار نوعي سندروم مي‌شوند، «سندروم مديريت»، سندرومي است كه اين روزها هر روز بيشتر از قبل در شهر شيوع پيدا مي‌كند. مبتلايان به اين سندروم مدام در جلسه‌اند، به سرعت نور، وعده و وعيد مي‌دهند و به همان سرعت وعده‌هاي‌شان را فراموش مي‌كنند، رييس دفترشان كه توانايي خاصي در دست به سر كردن آدم‌هاي آن سوي خط دارد، تلفن‌هاي گاه و بيگاه‌شان را جواب مي‌دهد و به كلي دست‌يافتن به آنها و درددلي ساده با آنها، نزديك به محال است. شيوع همين سندروم بهانه‌‌مان بود تا از بالاترين مقام دولتي در حوزه جوانان بخواهيم از پشت ميزش بلند شود و چند دقيقه‌اي به جاي اينكه مردم به سراغش بيايند او به سراغ مردم برود، برود توي شهر و دنبال جوان‌ها بگردد، چند دقيقه‌اي منتظر جوانان شود، وقت بگذارد، نه براي گفتن حرفي يا طرح مشكلي، بلكه براي شنيدن. بعيد مي‌دانستيم در ميان مشغله و ترافيك كاري‌اش پيشنهاد ما را قبول كند، اما محمد رضا رستمي، معاون ساماندهي امور جوانان وزارت ورزش و جوانان پذيرفت تا با ما بدون هيچ برنامه قبلي، صحبت‌هاي سه قشر از جوانان شهر را در سه نقطه از شهر بي‌واسطه بشنود و به شكل عيني‌تري با آنها كه براي‌شان تصميم مي‌گيرد، آشنا شود. هر چند كه اين برنامه به شكل كامل برگزار نشد و مثل هميشه جوانان جنوب شهر از برنامه جا ماندند، آنها كه هميشه در حاشيه‌اند، باز هم به حاشيه رفتند و مشغله آقاي معاون مجال نداد تا به نقطه‌اي در جنوب شهر برويم و حرف جوانان كم‌حرف آن مناطق را هم بشنويم. اما رستمي وعده داد كه در فرصت‌هاي بعدي اين برنامه را تكرار كند، اميدواريم «سندروم مديريت» به جان اين وعده آقاي معاون نيفتد و به زودي در همين صفحات رسانه كاغذي مان گزارش ديدار صميمانه رستمي با جوانان جنوب و حاشيه تهران را هم ثبت كنيم.

مذاكره پشت در ٥٠ تومني
چند ماهي است كه شهرداري ميدان انقلاب را ساماندهي كرده، تابلوهاي مغازه‌ها را يك شكل و يك اندازه كرده، حالا تابلوي بانك و بستني‌فروشي و كتابفروشي يكي شده‌اند. اينجا ميدان انقلاب است، مركز وقوع اتفاق‌هاي تاريخي بسياري كه هرگز از لوح دل و جان هيچ كدام ما پاك نمي‌شود. اما آن پويايي و نشاطي كه همه ما در محدوده تاريخي ميدان انقلاب سراغ داشتيم، سال‌هاست كمرنگ شده، آدم‌ها در پياده رو سر به زير و آرام رفت و آمد مي‌كنند، انگار همه آدم‌ها خاكستري شده‌اند، درست به رنگ تابلوهايي كه شهرداري بر سردر مغازه‌ها كوبيده تا همه را يكدست كند، حالا همه توي ميدان يك دست شده‌اند، حتي كنار نرده‌هاي هميشه سبز دانشگاه تهران هم خبري نيست، با اميد به اينكه كمي از آن شور و نشاطي كه هميشه از فضاي دانشگاه در ذهن‌مان بود، را پشت سازه سيماني و خاكستري رنگ «در پنجاه تومني» دانشگاه تهران پيدا كنيم، وارد دانشگاه تهران شديم. حالا بايد جوانان را دعوت كنيم تا از نزديك با رستمي گفت‌وگو كنند، اما برخلاف انتظارمان پيدا كردن كسي كه آنقدر با دولتمردان احساس راحتي داشته باشد كه بخواهد چند دقيقه‌اي به درد دل بنشيند، كار آساني نبود. پرديس‌ها را يكي بعد از ديگري به دنبال كس يا كساني كه بخواهند بي‌واسطه با يك مسوول دولتي گفت‌وگو كنند، مي‌گرديم  اما جمله‌هايي كه مي‌شنويم؛  هم آشنا هستند و غريب: «من با سياست كاري ندارم»‌، «مگه دنبال درد سر مي‌گردم؟»، «بيام كه ازم عكس بگيريد و بعدش حراست دانشگاه بياد سراغم؟»، «من وقت ندارم بيام فقط به ايشون بگيد كي روش رو نگه دارن تو فوتبال»، اما بالاخره يك تيم كه جلوي سلف يكي از پرديس‌ها حلقه زده‌اند، مي‌گويند: «ما رييس دانشگاه‌مون رو به اين راحتي نمي‌تونيم ببينيم، حالا معاون وزير اومده چرا فرصت رو از دست بديم.» در زمين بسكتبال دانشگاه يك ساعتي را به گفت و شنود درباره مسائل صنفي و چالش‌هاي دانشجويان مي‌گذرانيم. دانشجوياني كه حالا دغدغه‌هاي‌شان بلندتر از نرده‌ها و ديوارهاي دانشگاه نيست. حالا غرق شده‌اند در مسائل و چالش‌هاي صنفي و خودشان هم به اين موضوع اذعان دارند كه نبايد اين‌گونه باشد، اما تصميم‌هاي مديران آنها را به اين سمت برده تا فراتر از مسائل صنفي دغدغه و چالشي نداشته باشند.
حميد صحبت‌ها را اين‌طور شروع مي‌كند: «رويكرد سيستم آموزش عالي بيشتر روي كميت تمركز دارد تا كيفيت و بيشتر علاقه دارند تعداد بيشتري دانشجو داشته باشند تا اينكه بخواهند دانشجوهاي با كيفيت علمي بالاتري تربيت كنند. عمده مسائلي كه ما با آن مواجهيم مسائل صنفي است، از ريزترين آن‌كه شايد وضعيت صندلي كارگاه‌ها باشد، تا موضوعي مثل كمبود فضاهاي آموزشي، بعضي از رشته‌ها عملا كلاس ندارند و كلاس‌هاي‌شان در فضاهاي نمور و ناراحت برگزار مي‌شود. اينها را در نظر بگيريد تا به مسائل كلان مثل داشتن ساختمان اختصاصي و غيره برسيد كه ما با آن درگيريم.
رويا: اينكه ما امكانات نداريم به اين دليل است كه كيفيت آموزش پايين است. دولت براي ما هزينه مي‌كند كه به هر حال يك تغييراتي اتفاق بيفتد، اما تقريبا از بيست نفري كه در كلاس ما هستند به‌طور جد ١٧ نفر به اين نتيجه رسيده‌اند كه از ايران بروند. بچه‌ها حاضرند هزينه‌اي را كه دولت براي تحصيل‌شان پرداخت كرده به دولت برگردانند و پذيرش بگيرند و از ايران بروند. بايد ديد چه اتفاقي مي‌افتد كه يك دانشجو به اين نتيجه مي‌رسد؟ غالب بچه‌هايي كه از اين دانشگاه فارغ‌التحصيل مي‌شوند حداقل به رفتن فكر مي‌كنند، حتي اگر موفق به رفتن از ايران نشوند.
حميد: ما علاقه‌منديم كه از طريق نهادهاي صنفي در امور مختلف از جمله اداره دانشگاه مشاركت داشته باشيم، چيزي كه در اساسنامه‌هاي وزارت علوم هم ذكر شده، اما يك وحشتي وجود دارد از اينكه دانشجو وارد مباحث مديريتي شود. يكي از مسائلي كه شايد در دانشگاه يك مشكل صنفي باشد اما در سطح جامعه يك مشكل كلان بين جوانان است، اين است كه بازي گرفته نمي‌شوند، جوانان هميشه بيرونند، انگار غريبه‌اند، يا بزرگ‌ترها مي‌خواهند با يك اسباب بازي كه به دست‌شان مي‌دهند سرگرم‌شان كنند.
نسرين: ما به عنوان دانشجو به جز اينكه در دانشكده‌ها انجمن علمي داريم كه طبيعتا هيچ ارتباطي به كارهاي صنفي دانشجوها ندارد، يك شوراي صنفي داشتيم كه منحل شد و با تلاش بسيار زياد دانشجوها، امسال مجددا راه‌اندازي شد، چرا اساسنامه شوراي صنفي به ما اين اجازه را نمي‌دهد كه اگر نقصي ديديم، بياييم يكجا دور هم جمع شويم و خيلي آرام مطالبات‌مان را مطرح كنيم، اگر اين كار را انجام دهيم نخستين كسي كه با ما برخورد مي‌كند حراست دانشگاه است.
حميد: ما با معاونت دانشجويي سازمان دانشجويان در مورد مسائل آموزشي و علمي جلسه داشتيم اما به ما گفتند كه اين تغييراتي كه شما مي‌خواهيد خط قرمزي است كه ما نمي‌توانيم از آن عبور كنيم، اگر اين كار را انجام دهيم كل نظام آكادميك كشور زير سوال مي‌رود. من به عنوان دانشجو اين را مي‌دانم، اما سوالم اين است كه خب برود زير سوال، چه اتفاقي مي‌افتد؟ در عوض شما يك نسل را وارد بازي مي‌كنيد، اين خيلي مهم‌تر است، چند ميليون جوان وارد بازي جامعه مي‌شوند، اصلا زير سوال برود دوباره از نو مي‌نويسيم، مگر اين كشور در خلال انقلاب و انقلاب فرهنگي ريسك‌هاي بزرگ نكرده و تمام نهادهايي كه از پيش توسط يك رژيم ديگر ثابت شده بود، از بنيان عوض نشد و يك چيز جديد بنا گذاشته نشد؟ مديراني كه يك زماني خودشان در آن بحبوحه كه مثل يك آتش‌فشان همه‌چيز را تغيير داد، مورد اعتماد قرار گرفتند، الان از كوچك‌ترين تغييرات مي‌ترسند و به يك سري آدم‌هاي محافظه‌كار تبديل شده‌اند. اين به بازي نگرفتن تبديل به يك رسم شده، ما هر كجا مي‌رويم با اين مساله روبه‌روييم.
رستمي: ما به لحاظ فرهنگي در كشور با مسائلي روبه‌رو هستيم، وقتي يك موضوع فرهنگي مي‌شود به اين معناست كه در كوتاه‌مدت قابل حل نيست و بدون مشاركت عمومي هم قابل حل نيست.
نسرين: يكي ديگر از مسائلي كه دانشجويان تمام دانشگاه‌ها با آن روبه‌رو هستند، بحث قوانيني است كه هستند و اجرا نمي‌شوند و قوانيني كه نيستند اما اجرا مي‌شوند. اساتيد به دليل اينكه دانشجو حق ديدن برگه امتحاني‌اش را بعد از امتحان پايان ترم ندارد، مي‌توانند هر طوري كه بخواهند نمره بدهند. نمره دهي سليقه‌اي است. استاد به راحتي مي‌تواند
هر كسي را كه بخواهد قبول يا رد كند، وقتي هيچ قانوني وجود ندارد، اين مسائل هم پيش مي‌آيد. فكر مي‌كنم در بعضي از چالش‌هاي ما مشكل، قانون‌گذاري است. در يك مورد نتيجه‌اي كه ما از اعلام عدم رضايت‌مان ازيكي از اساتيد مدعو گرفتيم اين بود كه همه ما كه اعتراض كرده بوديم نمره زير ١٥ گرفتيم و اين استاد هنوز هم در دانشكده تدريس دارد. فكر مي‌كنم تنها چيزي كه مي‌تواند وضعيت دانشگاه را سرو سامان بدهد، اصلاح قانون‌گذاري آموزش عالي است.
سعيد: با تمام حرف‌هايي كه زده شد، فكر مي‌كنم بايد جلساتي باشد كه ما كساني را كه براي زندگي ما تصميم مي‌گيرند ببينيم، آنها هم ما را ببينند. در همين دانشگاه چرا بايد در يك مسير دويست قدمي، چندين دوربين مدار بسته بگذارند كه ما را زيرنظر بگيرند، همين نشان مي‌دهد كه چه نگرشي نسبت به ما وجود دارد. اعتماد يا وجود دارد يا ندارد، اعتماد بايد دو سويه باشد، نمي‌شود كه ما به مسوولان اعتماد كنيم اما آنها به ما اعتماد نداشته باشند. وقتي به اين فكر مي‌كنم كسي كه دارد براي من تصميم مي‌گيرد چنين ديدي نسبت به من دارد، علاقه‌اي به اينكه بخواهم با اين مسوول حرف بزنم ندارم حتي اگر بخواهم حرف بزنم هم او اصلا به من گوش نمي‌دهد، چون نسبت به من يك نگاه ديگر دارد. فكر مي‌كند كه من به عنوان دانشجو بايد كنترل شوم تا
دست از پا خطا نكنم. شما اعتراضات دانشجويي را بررسي كنيد، به سطحي‌ترين و پايين‌ترين مسائل اعتراض دارند، دانشجو به غذا اعتراض دارد، به يك نياز اوليه كه تامين نشده، چه رسد به مسائل بالاتر، وقتي كسي غذايش تامين نباشد، چه انتظاري داريد كه به مسائل بزرگ‌تر فكر كند.
سعيد: در سال‌هاي اخير دغدغه‌هاي دانشجويان تقليل پيدا كرده، يك زماني دانشجو دغدغه جامعه‌اش را داشت، الان سطح نياز دانشجو به اين رسيده كه به غذاي سلف اعتراض كند. دانشجو در تصميم‌گيري‌هاي بزرگ سهيم نيست، دغدغه آن را هم ندارد. ما را درگير دغدغه صندلي كارگاه و غذاي سلف كرده‌اند كه مسائل ديگر براي‌مان مهم نباشد. براي من دانشجو بايد مهم باشد كه چرا اين همه بچه در مترو و كنار خيابان به جاي اينكه در مدرسه باشند فال مي‌فروشند، ما در قبال نسل بعد از خودمان بالاخره يك مسووليتي داريم، اما تمام دغدغه قشر دانشجو شده مسائل پيش پا افتاده. كسي كه امروز دانشجوست فردا قرار است مدير و كارمند و پدر و مادر شود، وقتي نسبت به شرايط دانشگاه كه يك جامعه كوچك است حساس نباشد، چطور مي‌تواند وضعيت يك سازمان و اداره را كه در آن فعاليت مي‌كند، تغيير دهد.
نسرين: دانشجو قشر متفكر يك جامعه است، اما مساله اين است كه ما يك عده ترسوييم كه داريم وارد سيستم مي‌شويم كه باز هم بترسيم و حرف نزنيم، ما مهلت فكر كردن نداريم، وقتي مدام فكر من درگير اين است كه استاد نمره قبولي به من مي‌دهد يا نمي‌دهد، غذا خوب نيست، خوابگاه من شرايط خوبي ندارد و براي بقا مي‌جنگم ديگر مهلت فكر كردن و مطالعه ندارم. اگر هم مهلت مطالعه داشته باشم مجبورم آن را صرف كاستي‌هاي اساتيد كنم چون چيزي درس نمي‌دهند، من بايد خودم براي ارتقاي علمي‌ام مطالعه كنم.

تصميمات داخلي تاثيرات خارجي
مركز خريد پالاديوم عمر زيادي ندارد، اما در همين مدت كوتاه به واسطه مختصات خاصي كه دارد،
مورد توجه قشر مرفه تهران قرار گرفته است. از بدو ورود به پاركينگ و ديدن ماشين‌هاي خاصي كه
در گوشه و كنار آن آرام گرفته‌اند، مي‌شود متوجه متفاوت بودن آدم‌هاي اين نقطه از تهران با ديگر نقاط شد. شايد در بوك‌لند و ميان قفسه‌هاي رديف شده كتاب راحت‌تر بتوان آدمي را كه اهل تشريح وضعيت جواناني كه در اين مركز تردد دارند پيدا كرد. چهار جوان در حال انتخاب يك كيف پارچه‌اي هستند، براي قبول دعوت‌مان به گفت‌وگو با معاون وزير ترديد زيادي ندارند، اما يك جمله مي‌گويند: «اگر ما بخواهيم در مورد مسائل خودمان صحبت كنيم به جوانان ديگر ظلم كرده‌ايم» دليل‌شان هم اين است كه از كودكي در يكي از كشورهاي حاشيه خليج فارس زندگي كرده‌اند و گاهي به عنوان مهمان و توريست به ايران آمده‌اند. اما چند دقيقه بعد براي گفتن از مشكلات جوانان ايراني آنسوي مرزها با ما دور يك ميز نزديك به تراس پالاديوم مي‌نشينند و صحبت‌هاي‌شان را اينطور شروع مي‌كنند: «چند روز پيش براي افتتاح حساب براي شركت‌مان رفتيم بانك، وقتي متوجه شدند ايراني هستيم درِ خروج را نشان‌مان دادند. اين نخستين بار نبود كه اين اتفاق براي‌مان مي‌افتاد. من تازه ازدواج كرده‌ام، دو هفته پيش تمام حساب‌هاي بانكي من را مسدود كردند. من يك جوان ايراني‌ام كه بازتاب تمام فعاليت‌ها و سياست‌هاي مسوولان را در زندگي‌ام مي‌بينم.»
 ٢٨ ساله و ٣٢ ساله‌اند و مي‌گويند: «سال‌هاي پيش وضعيت ما خيلي خوب بود، ايراني‌ها در كشوري كه ما در آن زندگي مي‌كنيم ارج و قرب خاصي داشتند، حتي اگر مشكلي براي ايراني‌هاي مقيم پيش مي‌آمد سفارت با قدرت وارد عمل مي‌شد اما بعد از دولت آقاي احمدي‌نژاد همه‌چيز تغيير كرد.» روحاني هم از تمام اين چالش‌ها و تغييرها در آن هشت سال كذايي خبر داشت كه در نطق‌هاي انتخاباتي‌اش قول بازگشت احترام را به پاسپورت ايراني داد، حالا اما جواناني كه حتي نمي‌خواهند نامي از آنها و كشوري كه در آن مقيم هستند بياوريم، مي‌گويند: «زمان آقاي احمدي‌نژاد تعداد زيادي از دوستان‌مان را اخراج كردند، براي بحث اقامت هم مشكلات زيادي پيش آمد. ما در شب‌هاي احيا و محرم در حسينيه شهرمان مراسم داريم، هر بار بعد از برگزاري مراسم احضار مي‌شويم و اذيت‌مان مي‌كنند و مدام سوال و جواب مي‌كنند، تعقيب‌مان مي‌كنند. بحث شيعه و سني هم نيست، شيعه‌هاي هند و پاكستان به راحتي مراسم‌شان را برگزار مي‌كنند و هيچ مشكلي هم براي‌شان پيش نمي‌آيد، بحث مليت است، ما چون ايراني هستيم اينقدر مشكلات داريم. ما را مي‌برند بازجويي مي‌كنند، مي‌خواهند بدانند كه ما با دولت ايران همكاري مي‌كنيم يا نه؟ دانشجوها هم همين مشكلات را دارند. زماني هم كه ما دانشجو بوديم مدام اين سوالات را مي‌پرسيدند كه چرا درس مي‌‌خواني، هزينه دانشگاهت را چه كسي مي‌دهد، با دولت ايران در ارتباطي؟ «اما كساني كه بدون اينكه انتخاب كنند از ايران مهاجرت كرده‌اند، حالا دچار دوگانگي شده‌اند، در كشوري رشد كرده‌اند و با فرهنگ و سبك زندگي آن كشور خوگرفته‌اند، اما متعلق به جغرافياي ديگري هستند، جغرافيايي كه هيچ آشنايي با آن ندارند، همين است كه وقتي مي‌پرسيم چرا به ايران بر‌نمي‌گرديد مي‌گويند: «زندگي ما بعد از اين همه سال در ايران هم مشكلات خاص خود را دارد، خميره ما آنجا شكل گرفته، اما با اينكه ايران را خيلي دوست داريم، وقتي به ايران مي‌آييم احساس غربت مي‌كنيم، چون همه زندگي و كارمان آنجاست اينجا را بلد نيستيم، در ايران به نوعي توريست محسوب مي‌شويم. فكر مي‌كنم مهم‌ترين موضوعي كه براي انتخاب جايي براي زندگي بايد درنظر گرفت اين است كه آدم آرامش داشته باشد و با اين شرايطي كه به وجود آمده فكر مي‌كنم براي ما ايراني‌ها هيچ كجا آرامش وجود ندارد. ممكن است آرامش محيط باشد اما آرامش رواني نداريم. من نمي‌گويم دولت ايران مقصر است يا نه اما مي‌دانم كه درگيري بين دولت‌ها روي زندگي مردم عادي هم تاثير مي‌گذارد. اگر من ايراني نبودم شايد وضعيتم خيلي بهتر از وضعيت فعلي بود. اين‌طور هم نيست كه ما به ايراني بودن‌مان افتخار نكنيم، آقاي عزيز جعفري يك سخنراني داشتند كه گفتند درصورتي كه هواپيماهاي اسراييل به ايران حمله كنند، اگر برگردند جايي ندارند كه بنشينند، همه ما به اين جمله و به ايراني بودن‌مان افتخار كرديم.»
تركش‌هاي پروژه ايران هراسي ايرانيان را در هيچ كجاي دنيا بي‌نصيب نگذاشته، هر چند كه جواناني كه در كشور خودشان مهمان هستند، مي‌گويند:«ما چند سال پيش در حسينيه مان با همكاري سفارت يك انجمن تشكيل داديم، مجموعه برنامه‌هاي فرهنگي برگزار مي‌كرديم، غرفه مي‌زديم، شيريني ايراني مي‌گذاشتيم و از تخت‌جمشيد و اصفهان فيلم پخش مي‌كرديم، دانشجوهاي خارجي مي‌آمدند استقبال مي‌كردند، ما در مورد ايران براي‌شان صحبت مي‌كرديم، اما الان اصلا اجازه چنين كاري را نداريم. يك گاردي نسبت به اين حركت‌ها وجود دارد، بين خود مردم هم شكاف افتاده، اين جمله بين مردم هست كه «اينها ايراني‌اند، حواست باشه» در مورد پروژه ايران هراسي ٥٠ درصد تبليغاتي كه انجام شد از سمت دولتمردان ايراني بود. ٥٠ درصد بقيه‌اش كار سي‌ان‌ان و بي‌بي‌سي است. نمونه‌اش يكي از سخنراني‌هاي آقاي احمدي‌نژاد بود در دوبي، آمدند در يك سخنراني گفتند ما اينجا ٢٠ هزار سرباز گمنام داريم، از فرداي آن روز تمام گمنام‌ها و غير گمنام‌ها را اخراج كردند. مدام هم به ما مي‌گويند شما هم جزو آن گمنام‌ها هستيد. در عوض كساني هستند كه تضميني زندگي مي‌كنند، حساب بانكي‌شان كار مي‌كند به بهترين حالت زندگي‌شان تامين است، اما من به عنوان يك شهروند عادي بارها بازجويي شده‌ام كه اسم و رسم‌ام را بيرون بياورند. به ما مي‌گويند چرا هيات مي‌رويد، مي‌گوييم خب آن دين و مذهب ما است ربطي به سياست ندارد.»
سياست‌گذاران فعلي به خوبي بر تاثير تصميمات‌شان روي زندگي ايرانياني كه شهروند شهرهاي مختلف دنيا هستند آگاهند، اما ويرانه‌اي كه از روابط تيره و تار سال‌هاي پيش با دنيا باقي مانده همچنان تاثيري غيرقابل انكار روي زندگي تمام ايراني‌ها در تمام دنيا دارد.
رستمي در پايان گپ كوتاهي كه با اين جمع داشتيم مي‌گويد: «ما در اين چند سال تلاش كرديم فضاي ارتباطي ايران را با ساير كشورها ارتقا بدهيم، برنامه‌هاي مشتركي را تعريف كرديم در شهرهاي مختلف دنيا هم در حوزه جوانان و هم در حوزه‌هاي ديگر، تلاش كرديم تصويري را كه در دولت آقاي احمدي‌نژاد شكل گرفته و تقويت شده بود اصلاح كنيم، تا هم فضاي داخلي براي آمدن سرمايه‌گذاران و گردشگران فراهم شود و هم ايراني‌هاي خارج از كشور شرايط‌شان بهبود پيدا كند، چون در آن سال‌ها بسياري از ايرانيان خارج از كشور زندگي‌شان از هم پاشيد و آسيب‌هاي جدي ديدند.»

 
منبع: اعتماد

ارزش های ما

شورای سازمان های جامعه مدنی رمز بقاء، قدرت یابی و نفوذ خود (و البته همه سازمان های مدنی) را در پایبندی به اصول و ارزش هایی می داند که بر مبنای آن ایجاد شده است. لذا پذیرش و رعایت اصول و ارزش ها شرط حضور و مشارکت در شورا محسوب می شود.  ... ادامه مطلب

تماس با ما

 تلفن : 88834162 داخلی 230
 تلفکس : 86072599
  ایمیل شورا :این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
  ایمیل دبیرکل : این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
 آدرس دبیرخانه: خیابان مطهری؛ خیابان سلیمان خاطر (امیراتابک) کوچه درفش پلاک۸
  آدرس کانل تلگرام ما : https://t.me/haajm

خبر نامه

با ارسال ایمیل خود در خبر نامه عضو شوید

 ایمیل رسمی شورا :  این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید