نویسنده : دکترمسعود میری
نفت در نقش"آپاراتوس" و "پدر" چه کرده است که غیر قابل حذف شده است؟ ما به "آپاراتوس" و "پدر" در جایگیری پدر-نفت در روان فردی و جمعی مان چندان واقف نیستیم. دنیای جدید یا متجدّد ایرانی با نفت شروع شده است و در نفت دوام گرفته است. نفت آرام آرام در نقش فرا-اقتصادی خود، در جان ما در حکم "پدر" تحکیم شده است و اینک به منزلت ابرنیرویی درونیده و ذات-نما به رانه ها و توان های جهت بخش و غایت پندار خود اعتماد پیدا کرده است. آپاراتوس اصطلاحی است که از یونان کهن به میشل فوکو اعطائ شده است. جورجو آگامبن در ایضاح اصطلاح آپاراتوس فوکویی مینویسد:" ما با دو طبقه اصلی روبروییم: موجودات زنده (یا جواهر) و آپاراتوس ها. میان این دو طبقه در مقام یک طبقه سوم، سوژه ها قرار دارند. یک سوژه را می توان آنچه خواند که از رابطه، و یا به تعبیری دیگر از جدال بی امان میان موجودات زنده و آپاراتوس ها نتیجه می شود.
(آپاراتوس، مجموعه ای از نهادها، فرایندهای سوژه سازی و قواعدی که در قالب آن مناسبات قدرت انضمامی شوند) البته جواهر و سوژه ها همانطور که در متافیزیک باستانی پنداشته میشد، یکدیگر را میپوشانند. البته نه به طور کامل. در این معنا، یک فرد یا جوهر واحد می تواند مکان فرایندهای سوژه سازی / شدنِ کثیری باشد، مثل تلفن همراه ، وبگرد ... هوادار تانگو و غیره. در زمانه ما رشد بی حد و مرز آپاراتوس ها مرتبط با ازدیاد بیش از حد فرایندهای سوژه سازی / شدن است". نفت آپاراتوسی است که به علت دوام و بقای بیش از حد خود، از مرز آپاراتوس هایی مثل وبگرد یا وایبر عبور کرده است. نقشی عمیقا انسان-نما و سوژه ساز پیدا کرده است. از این رو این دولت-ملت نیست که هم اینک نفت بر آن اثر میگذارد و راه می بردش، بل این نفت است که در ما فکر میکند، راه می رود و دولت و ملّت می سازد. اینجاست که نفت نمیتواند پای از گلیم ما بیرون کشد، زیرا ما و گلیم ما نفت است و ترک نفت از زندگی ما، تَرَک و شکافی جبران نشدنی را بر دیواره حیات انسانی و اجتماعی ما پدیدار می سازد. نفت شبیه "پدر" در اسطوره و روانکاوی، در فرد و جامعه عمل میکند. نقش "پدر" خدایگانی که در روان ایرانی عمل میکند، همانگونه که صنعت و تکنولوژی در مغرب زمین. به همین دلیل است که اقتصاد بدون نفت کمی بیهوده به نظر می رسد. اقتصاد بدون نفت کمی بیهوده به نظر میرسد. اقتصاد بدون نفت اقتصادی برای کار است و ایرانی به سبب تعجیلی که در زندگی های از دست رفته بر او تحمیل شده، وقت آن را ندارد که به اقتصاد بدون نفت دست یازد. بر "پدر" شوریدن و نقض نام آو محتاج صبوری است. این اسطوره گونِ پدر، نفت، طی صد سال گذشته معادل یک روایت بنیان گذار و در قامت یک مولد فرهنگ، فرهنگ، مناسک و سلوک آفریده است. ما، حد فاصل اقتصاد و اعتقاد را با پدر-نفت یگانه کرده ایم و در آن به وحدت رسیده ایم. نفت دیگر یک آبشخور نیست، بلکه از منزلتِ یک "سرچشمه" به منزلت یک "غایت" نق مکان کرده است. آیا اقتصاد مولد، یعنی اقتصاد کار، اقتصاد تولید، صنعت و پدید آورنده ثروت ناشی از کار و تفکر می تواند از سر حد اخلاقیات اقتصاد توزیعی اسطوره گون پدر-نفت را فریاد خواهد کرد.
پس از تحریم، پرسش به غایت مهم این است که، ایرانیان توانایی انکار خود، خودآفرینیِ در جمع، در جمع جهانی ای که بی نفت، بی پدر بخشاینده، را بدست خواهند آورد؟ پاسخ قدری دردناک است. حذف پدر-نفت، حذف یارانه نیست، برجسته ساختن آن حفره درونی ای است که در وجود ما مساله "حق" و بدون تکلیف را به عنوان "عنایتی" الهی و مذهبی در نظر گرفته است. این جنس از حق است که فساد و پنداشته های حول و حوش آن را قابل تحمل کرده است. پدر-نفت آنقدر بزرگ و عظیم است که اگر هرچه از آن بخوریم برای دیگران هم سهمی و نصیبی باقی است. از اینرو است که عموم مردم معتقدند اگر دیگران از جیب پدر-نفت ارتزاق میکنند، باید این خوردن ها -بدون ارزش گذاری به نوع برخورداری ها- همگانی شود. اینجاست که در طرح فوویی مقابله با آپاراتوس نفت مشکلی پدید می آید. در نگاه فوکو حداقل با دو حربه "ناسوتی ساختن" و در نتیجه "عمومی سازی" ابژه های آپاراتوسی (که سوژه سازی میکنند) و یا با دنیوی کردن و همگانی ساختن، می توان بر آپاراتوس ظفر یافت. وقتی سوژه ای که در فرایند آپاراتوس "می شود"، تحت انقیاد آپاراتوسِ نفت یا پدر-نفت، در فساد همگانی می شود، ناسوتی کردن اطراف لاهاتی شده پدر- نفتچه معظلی را حل می کند؟ این جمله یا گزاره درست است که آپاراتوس سوژه سازی / شدن پرابلماتیک است.
از جانب دیگر، تقلیل و فروکاستن آپاراتوس نفت به دستگاه یا نظمی مشهود آن هم براساس داده های به رسمیّت رسیده و مدل های تحلیلی فکری و علمی، از دست دادن " غیاب" هایی است که آپاراتوس نفت واکنش گری بدون توقّف ساخته است. نظم پیدا فریبکار است. تحلیل و سازمان سازی براساس این مدل ها و ندیدن نقش اسطوره وار پدر – نفت، نظام تغییر را ماس مالی می کنند، فرم هایی که قرار است نا – فرم آپاراتوسی نفت را بزدایند تا آن تحلیل در سمت از آب درآید. ما این خطا را در دو دولت سازندگی و اصلاحات آزمودیم که حاصل آن پدید آمدن سازه های کج و کوله و معوج سیاسی – اقتصادی و فرهنگی بوده است: احمدی نژاد و حاشیۀ 40 درصدی متروپل و کلان شهرها. زدودن فقر هم از جملۀ این موارد است. فقر که درونگاه کهن یا ناشی از عقوبت بندگان بود در باب معصیت او، اکنون در آپاراتوس نفت، قرار نیست که با شکل گیری جمعیّت موّلد و تبدیل فقر به پدیده ای اقتصادی حل و فصل شود، بلکه با سیطرۀ پدر – نفت، مسئولیتی است که بر ذمّۀ این اسطورۀ نهاده شده است.
نکته ای دیگر که از بطن این فرگرد برمی خیزد، سنجش ناپذیری همۀ "پسا –" ها و "متا- " هاست.
سنجش ناپذیری ای که همۀ این "پسا-" ها و "متا-" ها را مغلوب می کند. امّا این موضوع به معنای تعطیل ماشین کار و تفکّر و فن نیست، بلکه به معنای آن است که گسترۀ کار از گسترۀ نظم پیش می افتد.
امّا آیا ما گسترۀ نظم را تابعی از گسترۀ کار می دانیم؟ گسترۀ نظم – اعّم از مدل های علمی ، فکری ، اقتصادی و ......حتی نظم انقیاد آور و بنده وار، امن تر و قابل اعتماد تر است از اضطراب ناشی از گسترۀ کار، که سنجش ناپذیری ماشین جهان، فکر، زندگی و تکنولوژی را ارتقاء می بخشد و در بطن خلاقیت و خود – روشی، تولید فرصت زندگی می کند. از این بابت به گمان ما، پسا – تحریم باید جامعۀ ایرانی را به گسترۀ کار دعوت کند، نه به گسترۀ نظم. یک بازی بی پایان پرهیجان که می تواند حفرۀ ناشکیبا و بلعندۀ پدر – نفت را پر کند و بدعت و خلّاقیّت بازی است که سنجش ناپذیری همۀ عبورها را سنجش پذیر می کند. با این همه، پسا – تحریم ما را دعوت به یک بازی بزرگ تر خواهد نمود. بدترین نتیجۀ یک بازی بزرگ تر، مرعوب گشتن بازیگر آماتور است. در پسا – تحریم ممکن است جنبش ملّی کار، دچار توّهم شود. به سبب قید "ملی" چه بسا تن به هوّیتی موهوم بسپارد تا بتواند از یورش و هجمۀ بزرگ اقتصاد جهانی رهایی یابد. امّا کار همچنانکه همیشه کار است، همیشه هم کار نیست. کار که به تولید انبوه کالا منجر می شود – سری ها – ممکن است صنعت کوچک را به صنایع دستی تبدیل کند و به آن ارزشی غیرمادّی اعطا نماید و یا تولید محدود را به "برند" ارتقاء جایگاه دهد. از سوی دیگر همیشه هم، امّا کار کار نیست، به مثابه کار استیلابخش که به بیکاری طیف گسترده ای از طبقات فرودین جامعه منجر می شود. اقتصادهای چالاک و جسور در این عرصه عقوبت بیکاری های موقتی را تحمّل می کنند، ولی اقتصادهای کاهل و ترسو، کشاله و دامنۀ این عقوبت را همگانی می کنند. پسا – تحریم بدون درک واقعی از این مناسبات به حاشیه و پیرامون متروپل و کلان شهرها خواهد افزود، زیرا کار همچون یک عمل استحبابی که برای پدر – نفت هدیه می شود، از مدار مسئولیّت و وظیفه ای شخصی و ضروری که می تواند – و باید – ثروت تولید کند، خارج می شود.
مسلماً خواهند گفت این حرف ها کلّی است. به راستی این " کلّی" خطرناک، برای مریض بد احوال ما شنیدنی خواهد بود، اگر قصد آفریدن دنیایی نو را دارند. غرض این است که در پسا – تحریم دوباره آزمون تلخ غلبه " پیرامون و حاشیه" – که نوعی یوتوپیای میانمایگان و تهیدستان را پدید آورد، و جنبش خلّاقۀ و پیشروی ایران را، هم در دامنۀ راست سیاسی و اقتصادی و هم چپ آن به واپس راند – مکررّ نشود؟ . دل خوش کردن و جستجوی راه کردها در تحلیل های یک نظام معیّن و چشم پوشیدن بر آپاراتوس بنیان ساز – بنیان برافکن "نفت – پدر"، بی تردید به روندی منجر می شود که اکنون پای رد بند آنیم. از این کلمات مشّوش، خواننده در خواهد یافت که دغدغه و خیز فکری این قلم، بروز و ظهور چند بارۀ رخدادهایی است که جنبش اجتماعی انسان ایرانی را در سیطرۀ میانمایگی و سقوط در چاه ویل عوامانگی پرتاب کند – منطقی که عمومیّت دارد و دارای بن عاطفی قدرتمندی در جان ایرانی و نهاد قدرت برخاسته از آن است – رخدادهایی که شناخت این اسطورۀ نهاد شده را از محصولی به نام نفت، به پدری بخشنده و سخاوتمند تبدیل کرده است. بدون شناخت این بن تحکیم یافته در روان ما هرگونه راه گریزی بسته خواهد ماند، مگر اینکه پسا– تحریم، فرصتی نو برای خوانش نقادانۀ وضعیت فراهم آورد.