در آستانه انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات خبرگان رهبري هستيم و باز هم بحث مشاركت سياسي زنان مطرح است. مشاركت سياسي و اجتماعي زنان مهمترين موضوعي است كه درباره حضور زنان در همه ادوار تاريخي در دنيا مطرح بوده است و در ايران هم مقارن با پيروزي انقلاب اين مساله و كيفيت حضور زنان در جامعه همواره مورد نقد و بررسي قرار گرفته است. ميزان حضور و مشاركت زنان در انتخابات اين دوره نسبت به دورههاي قبل بيشتر شده است و اين افزايش در تعداد بيشتر زناني كه نسبت به سالهاي گذشته نامزد ميشدند، مشهود است. اگر زنان در اين دوره تمايل و مجال بيشتري براي حضور در انتخابات دارند دليلش اين است كه جامعه اين فرصت را به آنها داده و از حضور آنها استقبال كرده است. زنان احساس كردند جامعه پذيراي فعاليت آنهاست و ميتوانند روي حمايت جامعه حساب كنند. من تعداد زيادي از اين زنان را ميبينم كه در حالي كه در دورههاي قبل رغبتي براي مشاركت نداشتند، اين دوره براي حضور و شركت در انتخابات تمايل پيدا كردهاند. شركت در انتخابات و انگيزه زنان براي اين كار به دو مساله بستگي دارد. در درجه اول ساختار اجتماعي و استقبالي كه قدرت از اين حضور كرده و زمينههاي آن را فراهم ميكند و در درجه دوم خود زنان كه بايد با خصوصيات فردي و اخلاقيشان روي اعتماد به نفسشان كار كنند تا براي مشاركت آماده شوند. اگر زن بداند جامعه با برخوردي منفي با او روبهرو ميشود و موانع مختلفي براي او ايجاد ميكند تا نتواند در مناصب بالا يا مياني قدرت حاضر باشد، تمايل او براي اين حضور از بين ميرود. استقبال بيشتر از حضور زنان در جامعه را مرهون تغيير جامعه و دولت هستيم كه اين تغيير در آمدن و رغبت زنان در صحنه موثر بوده است.
موانع مشاركت سياسي زنان
ساختار قدرت ايران مردسالارانه است و نميتوان منكر اين موضوع شد. هميشه همين بوده و در هر موقعيتي كه زنان ايراني خواستهاند وارد ساختار قدرت شوند با تعجب و مخالفت مردان روبهرو شدهاند. برخي از افرادي كه در ساختار قدرت حضور دارند تا جايي كه بتوانند با مخالفت خود مانع حضور زنان ميشوند در حالي كه اكثر مردان در حرفههايي كه نتوانستهاند مانع ورود زنان به اجتماع شوند با تعجب سعي ميكنند مانع اين حضور شوند. براي مثال در حرفه وكالت به كرات با مردهايي روبهرو شدم كه باعث تعجبشان بوده كه ما زنها توانستهايم به اين حرفه وارد شويم. زنان با وجود همه اين موانع و تعجبهايي كه اجتماع درباره فعاليت آنها دارد در سطوح مختلف قدرت وارد شده و حضور فعال دارند. در اين بين زنان ايراني به تلاشي مضاعف نياز دارند تا هم براي حضور تلاش كنند و هم ديدگاههاي مسلط مردسالارانه را عوض كنند. با وجود اين، حضور زنان ايراني هم از نظر كيفيت و هم از نظر كميت مورد اهميت است. كسب 30 درصدي كرسيهاي مجلس آينده توسط زنان از برنامههاي پيشنهادي سازمان ملل است و اكنون نيز كمپينهايي در كشور در حال فعاليت هستند تا حضور بانوان در تمام عرصهها افزايش پيدا كند، اما كيفيت بهتر از كميت است، چرا كه ممكن است 10 نماينده زن در مجلس آينده حضور داشته باشند ولي همين تعداد كم نماينده نقش موثرتري در اصلاح قوانين و در پيگيريهاي حقوقي داشته باشند.
سطوح مختلف مشاركت اجتماعي زنان
زنان ايراني تحصيلكرده در سطوح مختلف، پايين، مياني و بالاي سياست و اجتماع، مجال و توان حضور دارند. با وجود اين، در عمل شاهد اين هستيم که ميزان مشاركت اجتماعي و سياسي زنان در سطوح پايين؛ بسيار زياد، در سطوح مياني؛ كم و در سطوح بالا؛ بسيار كم است. اگر آماري هم در اين زمينه داده شود اين آمار حكايت از اين دارد كه زنان اگر هم در قدرت و اجتماع وارد شدهاند در ردههاي پايين بوده است. نسبت بيكاران زن دو برابر بيكاران مرد است كه اين اتفاق در سه - چهار سال اخير افتاده و نشان ميدهد كه در برنامه پنجم توسعه مشكلاتي در طراحي اقتصادي داشتهايم. از سوي ديگر، مشاركت اقتصادي زنان هم نسبت خوبي ندارد و در كشور ما اين نسبت به يك پنجم رسيده است. همچنين از سال 75 تا 90 نسبت زنان سرپرست خانوار پنج درصد افزايش يافته كه آمار نگرانكنندهاي است. از اين نظر زني كه در ايران بتواند خودش را به سطوح مياني و بالاي قدرت برساند خيلي تلاش كرده و رنج مضاعفي را متحمل شده است. هر چند ديگر دوران خانهنشيني زنان به پايان رسيده است، اما بهرغم اينكه اين قشر از جامعه در دانشگاهها، ادارات، فروشگاهها و حتي در مراكز خدماتي و بنگاههاي مشاور املاك حضوردارند، بررسيها نشان ميدهد كه مشاركت اجتماعي آنها همچنان پايين است. در اين جامعه مردسالارانه اگر زني هم موفق شود خودش را به سطوح مياني قدرت برساند، رسيدن به سطوح بالاي قدرت تقريبا ناممكن است. خود جامعه و ديدي كه بين اكثر افراد حاكم است بيشتر پذيراي قدرت و حضور مردان است تا زنان. تفكر مردسالارانه و مردگرايانه در افكار بسياري از افراد حتي زنان رسوخ كرده است و اين آفتي جدي براي مشاركت و حضور زنان تلقي ميشود. زنان به عنوان تربيتكنندگان نسل آينده و همين مرداني كه قرار است مناصب بالاي دولتی را بر عهده بگيرند، با اين فرض كه خودشان مردسالار باشند و در تفكراتشان جنس مرد را بر جنس زن ارجح بدانند، نقش اساس در پيشبرد اين نگرش دارند. تفكري كه مردان دارند تا حد زيادي ناشي از آن باوري است كه زن به آنها داده و اين زن همان مادري است كه اصليترين نقش را در تربيت يك فرد بر عهده دارد. اگر زن بتواند در خانواده و در ارتباط با همسر و فرزندان خود اين باور را ايجاد كند كه توان انجام كارهاي مختلف را داشته و علاوه بر خانواده و كارهاي منزل در اجتماع و سياست هم ميتواند وارد شده و حضور فعال داشته باشد، بيشك نگرش و طرز تلقي اعضاي اين خانواده و همسر و فرزندان اين زن با زني كه با اعتماد به نفس پايين به ديگران نشان ميدهد حتي از پس انجام سادهترين امور خود برنميآيد، تفاوت زيادي دارد. زناني كه دغدغه اجتماعي دارند و مسائل روز را دنبال كرده و اهل مطالعه هستند، علاوه بر اينكه باعث ميشوند نگرش به جنس زن و تواناييهاي او در خانوادههايشان بهتر شود، ميتوانند باعث شوند اين روحيه تحقيق و جستوجوگري حقيقت به فرزندانشان و ساير اعضاي خانواده نيز بسط پيدا كند.
*حقوقدان و فعال زنان