تضاد طبقاتي به چه معناست و آيا اين واژه فقط بيانگر شكاف اقتصادي است؟
فاصله طبقاتي تنها به معناي فاصله اقتصادي افراد نيست، بلكه فرهنگ و ساير شئون زندگي نيز ميتواند مورد تضاد و فاصله عميق قرار بگيرد. طبقه متوسط در كشور ما سالهاست كه روبه اضمحلال رفته است در حالي كه اين طبقه عامل اصلي پاسداشت و نگهداشت فرهنگ يك جامعه است. در بعد اقتصادي شاهد اين مسأله هستيم كه اقليت ناچيزي از مردم در رفاه كامل به سر ميبرند و در رفاه اقتصادی بسیار مطلوبی به سر میبرند، در مقابل افراد زيادي كه متاسفانه بخش وسيعي از مردم را تشكيل ميدهند و تعدادشان قابل مقايسه با آن جمعيت محدود نيست در وضعیت معیشتی مطلوبی به سر نمیبرند و شايد به سختي بتوانند امرار معاش کنند. نوسانات و تنشهاي اقتصادي در اين چند سال اخير نيز برخيها را از آن چيزي كه بودند فقيرتر كرد، در حالي كه در مقابل برخي ديگر از اين تنشها به نفع خود استفاده كردند و پولهاي بادآورده بيشتري كسب كردند. فقيرتر شدن برخيها در اثر فشارها تعبير فقر را عوض كرده و مفهوم آن را از زندگاني به زندماني تغيير داده است.
آيا تضاد طبقاتي ميتواند باعث افزايش خشونت در جامعه شود؟
مشكل كار اين نيست كه فقر و فاصله طبقاتي رقابت ايجاد ميكند بلكه مشكل اساسي خشونتي است كه در پس اين رقابت ايجاد ميشود، در حالي كه اين خشونت براي خود فرد، خشونتي توجیهپذیر است. وضعيتي را تصور كنيد كه در آن يك جوان كه تازه به سن بلوغ رسيده و در جستوجوي يافتن هويت است فرد يا افرادي را در نزديكي محل زندگي خود يا كمي بالاتر ببيند كه خودروهاي ميلياردي سوار هستند در حالي كه خود او شايد توان خريد يك موتورسيكلت يا دوچرخه را هم نداشته باشد. در ذهن اين جوان اين تفاوتها و تعارضها خشونتي را ايجاد ميكند كه براي خود او و به ويژه براي جامعه بسيار خطرآفرين است. شايد روانشناسان از اين افراد تحت عنوان عقدهاي نام ببرند يا آنها را افرادي بدانند كه احساس حقارت ميكنند اما ايجاد چنين وضعيتي در روان يك جوان طبيعي است. مشكل اينجاست كه آن فرد متمول، همه امكانات را در اختيار دارد. امكانات پزشكي، مسافرت به خارج و حتي دور زدن قانون در اختيار اين افراد است و گويي ميتوانند با ثروت و دارايي خود همهچيز را به نفع خودشان رقم بزنند.
نوكيسگي و دستيابي برخي افراد به منابع ثروت به صورت يكشبه چه مشكلاتي را ايجاد ميكند؟
كساني كه به مقاطع بالاي اقتصادي ميرسند الزاما فرهنگشان نيز به تناسب افزايش دارايي رشد نميكند و براي همين از اين افراد تحت عنوان نوكيسه ياد ميشود. فرهنگ افراد نوكيسه يك فرهنگ مخصوص به خودشان است كه اين فرهنگ مورد تمسخر بخش بافرهنگ جامعه مانند معلمان، دانشگاهيان و اصحاب انديشه است. در سالهاي اخير در كنار فاصله طبقاتي در بعد اقتصادي شاهد فاصله فرهنگي و تضاد فرهنگي در كشور نيز هستيم كه اين پديده تا حدودي نشات گرفته از فاصله اقتصادي است. طبقه جوان كشور ما در حال حاضر در اثر اين تضادها و فاصلههاي بيدليل طبقاتي و اقتصادي دچار سردرگمي شده است و نميداند كدام روش را بايد براي خودش برگزيند. براي جوان امروزي رسيدن به پايگاه اقتصادي بالا، مشابه آن كساني كه حسرتشان را ميخورد مقدور نيست در حالي كه نميتواند و راضي نيست در طبقهاي كه خودش در آن زندگي ميكند براي همه عمر باقي بماند و اين بزرگترين تضاد را در ذهن او ايجاد ميكند. افرادي كه در جوامعي زندگي ميكنند كه در آن تحت تاثير فشارها و تضادهاي طبقاتي و اقتصادي هستند به طور حتم رفتارهاي ضد اجتماعي خواهند داشت. اين افراد ديگر جامعهاي كه در آن زندگي ميكنند و مردم آن را دوست خود نميدانند و حتي در بسياري از موارد دنبال ضربه زدن و انتقام گيري از اجتماعي هستند كه آن را مسبب توزيع ناعادلانه ثروتها و داراييها ميدانند. در بين افراد و به ويژه نسل جواني كه شاهد و درگير تضادهاي طبقاتي هستند جرم و ارتكاب آن معنايي متفاوت دارد. براي اين افراد جرائم مختلف از قبيل دزدي تعريفي متفاوت دارد چون آن را راهي براي گذران زندگي خود ميدانند كه از آن گريزي نيست. از دزديهاي خرد گرفته تا سرقتهاي كلان در كنار انجام انواع و اقسام كارهاي خلاف و غيرقانوني نظير قاچاق مواد مخدر براي كسب پول در اين نگاه و سيستم فكري توجيهپذير است و ممكن است از هر فردي كه در معرض چنين تضادهاي اجتماعي و اقتصادي قرار دارد، سربزند در حالی که نباید چنین باشد و این موضوع نیازمند آسیبشناسی جدی است.
آيا فقر ميتواند مانع از تحقق تواناييها و استعدادهاي فردي شود؟
تنها راه علاج تضادهاي طبقاتي آن است كه براي توزيع عادلانه ثروت در كشور تمهيداتي انديشيده شود. اگر دنبال توزيع عادلانه ثروت در جامعه هستيم بايد براي طبقه متوسط سرمايهگذاري كنيم تا بتواند دوباره احيا شود و بالندگي داشته باشد. طبقه متوسط ارتباطدهنده طبقات بالا و پايين اقتصادي است و اجازه نميدهد شكافهاي اقتصادي به خلأهاي عميق و غيرقابلجبران تبديل شود. از سوي ديگر طبقه متوسط تربيتكننده نخبگان و افراد فرهيخته در همه جوامع است. پول و ثروت براي خيلي از افرادي كه يكشبه به آن دست يافتهاند عاملي براي رشد اجتماعي ميشود و آنها تلاش ميكنند با كارهاي مختلفي نظير خريد مدرك يا صندلي دانشگاهي در حقيقت با پول موقعيت و تحصيلات براي خود ايجاد كنند در حالي كه افرادي كه پول ندارند نميتوانند به خوبي تحصيل كنند و از تواناييها و استعدادهاي خود استفاده كنند؛ به اين وضعيت تاخير فرهنگي و اجتماعي گفته ميشود. در واقع فقر و نداري از سويي چرخه فقيرتر شدن برخي را تسريع ميكند در حالي كه به همان ميزان باعث افزايش فاصله فرهنگي و اجتماعي نيز ميشود. امكان تحصيل در خارج از كشور و بهترين دانشگاههاي جهان براي هر كسي مطلوب است، اما يك فرد فقير نميتواند حتي تصور كند كه به اين دانشگاهها پاگذاشته و بتواند در اين كشورهاي زندگي كند در حالي كه براي فرد متمول اين امكانات فراهم است در حالي كه شايد استعدادها و تواناييهاي آن فرد فقير بسيار بيشتر از فرد متمول باشد. تاخير فرهنگي وضعيتي است كه در آن شايستهسالاري به حداقل ميرسد.
منبع: آرمان