نوشتهاند: «کار سادهاي است؛ هر جا نشاني از کودکيِ ازدسترفته ديديم، عکسي بگيريم... عکسي از پاها.» جمعيت دفاع از کودکان کار و خيابان، که نهادي مستقل و غيردولتي در زمينه حمايت و آموزش کودکان کار و خيابان است، به مناسبت روز 16مهر، روز جهاني کودک، در اقدامي جالبتوجه و تأثيرگذار، در شبکه مجازي خود کارزاري به راه انداخته با عنوان «يک عکس، يک کودکيِ از دسترفته»؛ کارزاري که ميتواند روايتگر کودکي از دسترفته هزاران کودکي باشد که به هر دليلي، زندگي در شرايط سخت را تجربه کردهاند.
دهها عکس از پاهاي کودکاني با سرگذشتهاي متفاوت که مخاطب را مجبور ميکند از اين پس، علاوه بر دنبالکردن رد خستگي و رنج زندگي در چهره آدمها بهدنبال نشانههاي فراموششده ديگري از جمله پاهاي خسته و رنجکشيده باشند.
ايدهپردازان اين کارزار بر اين باور هستند، هرکدام از ما بخشي از کودکي خود را در اثر فقر، جنگ، مهاجرت، جنسيت، کار، رسانه، برخورد ديگران و... از دست دادهايم؛ ميتوان با عکسي از پاها، روايتگر کودکي از دسترفته خود بود تا شايد بيشتر بر رنجي که بردهايم، واقف شويم.
در حاشيهنگاري برخي از اين عکسها ميخوانيـــم، «20سالشه، از هشت سالگي کار کرده، گوسفندچراني و خياطي؛ ۱۴، ۱۵ سالگي ازدواج کرده و دو تا بچه داره. ۲۲ درصد دختران متولد ۶۳ تا ۸۵، پيش از پايان کودکي، ازدواج کردند.» يا در پينوشت عکس ديگري که مربوط به يک کودک محروم از تحصيل است، آمده: «15 سالشه، از ۱۰سالگي کار ميکنه؛ تا کلاس هشتم خونده و بعد مجبور شده درس رو ول کنه. الان شاگرد آبميوهفروشيه.». عکس بعدي، روايت غريبي از کودکان کار خيابانهاست. «19سالشه، از پنج سالگي کار کرده، الانم آمريکاست. میگه بالاي 300 فرار موفق و چهار تا ناموفق از دست شهرداري، موقع دستفروشي داشتم. اين عکسو فرستادم چون کودکان کار، تمام روزشون رو مديون پاهاشونند». پاهاي يکي از اين بچهها، نشاندهنده رنجي است که کودکان مهاجر محروم از تحصيل ميکشند. «11سالشه، خانوادهاش ۱۵سال پيش مهاجرت کردند اينجا، امسال بهخاطر شهريه نتونست بره مدرسه. با وجود طرح ثبتنام مهاجرين بدون مدرک (طرح فرمان)، فقر، بسياري از کودکان را از مدرسه طرد کرده.» عکسِ آخري، متأثرکننده است و نشان ميدهد کودکان خياباني چقدر در معرض آسيب هستند «۱۴سالشه، تو خيابون دستمال کاغذي ميفروشه، ۱۲شب ميره خونه، پنج روزه با داداشش دعواش شده و شروع کرده به سيگار کشيدن...»
آنها که زندگي سختي داشتهاند، معمولا زودتر خميده و پژمرده ميشوند. کمرهاي خميده، چهرههاي خسته و دستهاي چروکيده، ثمره سالها کار، تلاش و رنج زندگي است که معمولا در ظاهر اين آدمها مشهود است. اکنون بيايم تصور کنيم، کودکي در شرايط سخت زندگي ميکند، ظاهرش چگونه خواهد بود. تغييرات ظاهرش چه فرقي با آدمبزرگها خواهد داشت؛ در کجاي ظاهرش بايد به دنبال ردي از سختيهاي زندگي بود. چشمها و صورت پژمرده، معمولا بيشتر از هر جاي ديگري در ظاهر يک کودک، نشاندهنده درگيريهاي ذهني و خستگيهاي رواني اوست اما براي کودکاني که شکل ديگري از زندگي در شرايط سخت را گذراندهاند، علاوه بر چشمها و صورت پژمرده، بايد به دنبال رد و نشانهاي ديگري هم باشيم. دستها و پاهايي که دوندگيها و سختيهاي زندگي از آنها تصويري ديگرگون به ما نشان ميدهد.
محروميت، ويژگيهايي دارد که حتي اگر بزرگ شويد هم در ظاهرتان مشهود است. کودکاني که زندگي سختي داشتهاند، حتي وقتي به بيست و دو، سه سالگي برسند، دستها و پاهايشان و حتي حالت نگاهشان با ديگران فرق خواهد داشت. کودکي که سختي کار در کارگاههاي تفکيک زباله و کارگري در کورههاي آجرپزي و پنج، 6 ساعت، ماندن در زير آفتاب داغ تابستان و سرماي زمستان را براي فروختن چهار شاخه گل، داشته باشد، حتي وقتي بزرگ ميشود، هربار که به دست و پايش زل ميزند، لحظهلحظه آن رنجها و سختيها مثل فيلمي از جلوي چشمهايش ميگذرد. او فراموش نميکند، تنها به روزمرگياش عادت ميکند. کار کردن کودکان، فرصت کودکي آنها را نابود ميکند. دو ميليون يا هفت ميليون کودک کار، چه فرقي ميکند، چشمها گاهي بيشتر از آمارها محروميت کودکان را ميبينند. شايد اين کارزار، بهانهاي باشد که بار ديگر از دولتها و سياستگذاران بخواهيم از کودکان کار و خانوادههاي آنان حمايت کنند. پاها هرگز خاطره سختيکشيدنهاي اين کودکان را فراموش نخواهند کرد...
منبع: وقایع اتفاقیه