سام بوربور: اسفند ماه است، تلی از کارهای باقیمانده بر سرم خراب شدهاند، چارهای نیست باید عازم یک سفر کاری شوم، مقصد بلوچستان است، اوضاع منطقه خوب نیست. همه چیز آموزش به هم ریخته است یا شاید بهتر است بگویم همه چیز آموزشی که از اول هم، به هم ریخته بود همچنان به هم ریخته است، به منزل ریشسفیدی که از معتمدان محلی است رفتم و کمی به درد و دلهایش گوش دادم، در بین ناراحتیهایش اشاره میکند که از وزیر بهداشت راضی است، چون در منطقه چندین خانه بهداشت ساخته است و یک خدا پدرش را بیامرزد میگوید. بعد از چند روز کار فشرده به تهران برمیگردم؛ دست فروشها همه جا هستند، حال و هوای خیابان ها را عوض کردهاند. مردم هم که انگار بهتر از همه میدانند که دستفروش هم حقی بر شهر دارد و باید روزیاش را به خانه ببرد، پاسخ آنها را که بر علیه دستفروشان تبلیغات سوء میکنند و بساطشان را به هم میریزند به خوبی میدهند. اینجا میدان فاطمی است؛ مریم و دوستانش در بین اتومبیلها قدم می زنند و به نظر میرسد رمقی برای کار ندارند، دختر آبلهرویی که عینک آفتابی اش را بالای سرش گذاشته، چنان یک وری به طرف دنده سانتافه اش لم داده و با دست چپ فرمان را گرفته که انگار سوار فضا پیما شده و خبر ندارد که مریم پشت درب اتومبیلاش ایستاده و به شیشهاش ضربه میزند، احتمالا مریم منتظر است، سرکار خانم از فضا پیما، این نادیدهگرفتن را پایان دهند و یک شاخه گل نرگس بخرد. به میدان ولیعصر میرسم و در لباس فروشیای دور میدان میبینم فروشنده با دسته فلزی تی به زانوی پسرک دستمال فروش میزند و پسرک از درد به خود میپیچد و اشک میریزد، به سراغ فروشنده جوان میروم و اعتراض میکنم؛ در کمال وقاحت میگوید به تو ربطی ندارد و فضولی نکن، پسرک را از فروشگاه خارج میکنم و به پلیس زنگ میزنم، بعد از معرفی خودم و دادن آدرس فروشگاه، در حالی که منتظر رسیدن پلیس بودیم، با پسرک شروع به صحبت کردم، اسمش میثم بود و تصادفا در حوالی میدان شوش و نزدیکی یکی از مراکزی که پیش از این به کودکان کار خدماتی میدادیم زندگی میکرد. میثم ترسیده بود، میگفت شوخی کرده، گیج شده بود و برایش عجیب بود که چرا کسی پیدا شده که کتکخوردنش برایش مهم است، هر چند ثانیه هم فروشنده با بیادبی میگفت؛ بگذار پلیس بیاید، هیچ غلطی نمیتوانی بکنی، میدانستم که راست میگوید ولی همیشه حالت دومی هم وجود دارد و به امید آن حالت دوم که هرگز رخ نداد، منتظر پلیس ماندم، پسرک که محل کار ثابتش میدان ولیعصر بود، گفت مرد شوخی کرده، نیازی به پلیس نیست، پرسیدم: همیشه شوخی میکند؟ جواب داد، نه عمو همیشه نه، شاید هفتهای یکبار، با تعجب پرسیدم هفتهای یک بار از این مرد کتک میخوری؟ سری تکان داد و گفت بله ولی اشکالی ندارد، من اینجا کار میکنم. بیست دقیقهای گذشته بود و خبری از پلیس نبود، با همکار پسر فروشنده مشغول صحبت شدم، گفت آقا شما درست میگویید که پسرک نباید کتک بخورد ولی شما هم خیلی بیکاری، چیز عجیبی نیست که این بچهها کتک بخورند. چند دقیقه بعد هم منتظر شدیم و باز هم پلیسی نیامد، با وضعیت موجود ایستادن فایدهای نداشت، شمارهای به پسرک دادم و از او خواستم در صورتی که باز هم مورد اذیت و آزار قرار گرفت با من تماس بگیرد، با پسرک قدم زنان به سمت چهار راه ولیعصر رفتیم، در ذهنم همه آنچه را که اتفاق افتاد، مرور می کردم.
بیانیه فراکسیون حقوق بشر مجلس
نا خودآگاه بیانیه فراکسیون حقوق بشر مجلس در مورد یکی از سازمانهای مردم نهاد که از قضا حامی کودکان کار هست، خط به خط از پیش چشمم میگذشت. در حالی که آمار کودکان کار روز به روز در حال افزایش است و کودکان با کمترین حمایت دولتی در جهت کمک به اقتصاد خانواده پاسخ کوتاهی های بسیاری از مسئولین را میدهند، چند سازمان مردمنهاد به ارائه خدماتی هر چند ناقص و مشکل دار به این کودکان مشغول هستند. این سازمانها حسب وظایف انسانی آستین بالا زدهاند و در راستای حمایت از کودکان کار آنچه را که دولت وظیفه دارد انجام دهد و از آن شانه خالی کرده، انجام میدهند. حال باید دید دولت در قبال آنها چه میکند. در سال های دولت احمدی نژاد سمنها فراموش شدند و چند سازمان فعال در حوزه کودک یا با ابطال مجوز یا عدم تمدید آن روبرو شدند. آن سال ها گذشت و دولتِ حاضر به روی کار آمد، برخورد ها تغییر کرد، ولی همچنان مراحل ثبت و دریافت مجوز دست کمی از هفت خوان رستم ندارد. انتظار می رفت دولت و مجلس هم پاسخ سازمان های مردم نهاد را با حمایت مادی و تسهیل در دریافت مجوز و ... بدهند ولی نه تنها اینطور نشد، بلکه فراکسیون حقوق بشر مجلس در بیانیه ای از مردم خواست به یک سازمان مردم نهاد کمک نکنند و از کمیتهامداد و سازمان بهزیستی حمایت کنند. در این بیانیه با لحنی عجیب و تقریبا بی سابقه درباره سوءاستفاده از کودکان کار، در آستانه عید نوروز هشدار داد. لازم به ذکر است که هدف از تحریر این مطالب دفاع ازآن مجموعه خاص نیست، چرا که بنده نه در مقام وکیل مدافع آن سازمان هستم نه اطلاعات دقیق و به روزی از آن مجموعه دارم، ولی آنچه می دانم این است که حجم حملات و محتوای آن در بیانیه مذکور کم سابقه و غیر کارشناسانه بوده است.
شفافیت مالی سازمان های مدنی و خیریه ها
مجموعه ای سالها بدون حمایت های دولتی، که بسیاری از سازمان های اینچنینی نظیر خیریه همسر شهردار تهران از آن برخوردار هستند، فعالیت می کند و با مشکلات بسیار برای تمدید مجوز مواجه می شود. با همه سختی ها ادامه مسیر میدهد و سوال این جا است که چطور همکاری های لازم با این سازمان جهت تمدید مجوز صورت نگرفته است؟ انتظار سیستم مالی شفاف و استاندارد زمانی منطقی است که مجوزی وجود داشته باشد. چطور انتظار داریم سازمانی که مقررات ما حمایتی از آن نکرده و در واقع خود را در ساختار ما گنجانده، استاندارد کار کند، آیا سازمان های دارای مجوز که بنده و شما به خوبی میدانیم که چه می کنند، گزارشات مالی شفاف دارند؟ از این گذشته آیا فراکسیون حقوق بشر مجلس، گزارشات مالی سازمان مذکور( که بنا به اظهار مدیران آن به وزارت اطلاعات تحویل داده شده و از شفافیت کافی برخوردار است) را بررسی کرده است که چنین بیانیه ای می دهد؟ در حالی که هزاران کلاس درس در کشور نیازمند بازسازی و ایمن سازی است چطور غیر طبیعی است که یک سازمان مردم نهاد در ساختمانی قدیمی مشغول به فعالیت باشد و این مسئله را نقد می کنید. از این هم بگذریم، یک مجموعه با پرسنل موظفی کمتر از 10 نفر چطور توان گسترش معضلات کودکان کار را دارد و چطور ممکن است بهره برداریهای خاص انجام دهد؟ بهتر نیست به جای صدور چنین بیانیه ای به بهره کشی گسترده از کودکان کار توسط پیمانکاران شهرداری تهران بپردازید؟ چطور تماشا می کنید که پیمانکاران شهرداری تهران کودکان کار را به داخل سطل های زباله بفرستند تا برایشان ضایعات جمع کنند و سکوت می کنید؟
شست و شوی مغزی کودکان تحت حمایت
مسئله و سوال اصلی که بیانیه در ذهن بنده ایجاد کرده، این بود که بالاخره کودکان، موردِ شستشوی مغزیِ بهائیت قرار میگیرند یا آموزه های کمونیستی، همانطور که شما به خوبی میدانید، این مسئله تناقضی آشکار است که کودک مورد آموزشهای چند گانه قرار بگیرد. مسئله بعدی اینکه بنده به عنوان فردی که جویای دانش است، همواره به دنبال افزودن معلومات در زمینههای مختلف بوده ام و آگاهی در این رابطه را همچون مکاتب نظیر این، قسمتی از دانش لازم خود میدیدم، به این منظور، در این خصوص هم تحقیقاتی داشته ام، ولی بالاخره نیاموختم که کمونیست چیست، حال چطور انتظار دارید که کودک مورد چنین آموزشی قرار بگیرد. اگر منظور شما آگاهی کودک نسبت به حقوق اجتماعی و آنچه عدالت اجتماعی تعریف می شود است باید بگویم؛ این حق در قوانین داخلی و پیمان نامه جهانی حقوق کودک در نظر گرفته شده است. در ضمن آنچه به نظر میرسد، شما را نگران کرده، امروز تبدیل به شعاری در همه ادیان و مذاهب و حتی بیانیههای نمایندگان کنار دست شما شده است.مورد بعدی اینکه؛ آنان که در مسیر آموزش به کودکان کار بوده اند به خوبی می دانند که این کودکان مجالی برای ادامه تحصیل نمییابند و اساسا این مسئله که کودکی، به این حد از دانش برسد که توان ترویج اندیشههای به قول شما انحرافی را داشته باشد به تعداد انگشتان دست هم نیست. فرض دارا بودن نظر مخالف، شما مدافعان حقوق بشر که به نمایندگی از مردم در مجلس حضور دارید، می بایست از آنان و آزادی عقیده و بیان، دفاع می کردید. صلاحیت کافی برای اداره این مجموعه با صدور مجوز اولیه اثبات شده است. مضاف بر این ما نمی توانیم بگوییم که اگر کسی تفکر خاصی در گذشته یا حتی حال داشته و دارد باید خانه نشین شود و در هیچ فعالیت اجتماعی شرکت نکند.البته بنده یقین دارم، اگر دولت و مجلس دست به دست هم دهند با تصویب قوانین و اختصاص بودجه مناسب، همه کودکان راهی مدارس و کار کودک لغو خواهد شد و نتیجتا همه فعالین این حوزه به وظایف اصلی خود که قطعا آموزش جزء آنها نیست می پردازند. لازم به توضیح نیست که آنها که شما اینگونه درباره شان بیانیه می دهید ممکن است جمعیتی بیش از 1000 نفر بوده باشند، چرا که در سال های طولانیِ فعالیتِ این مجموعه، داوطلبینِ بسیاری برای لغو کار کودک در آن مرکز کوشیده اند و قطعا هر کدام از آنها با نگرشی متفاوت در آن مجموعه فعالیت داشته و دارند. اینکه چطور کمیسیون مذکور به آبروی صد ها نفر که خالصانه برای اعتلای آرمان هایشان به کارهای انساندوستانه پرداخته اند فکر نکرده و چنین بیانیه ای داده خود جای سوال دارد. از این هم بگذریم، هر که از آنجا گذشته میداند که اداره کنندگان این مجموعه نه تنها سالها زمان خود را در مسیر خدمات به فرودستان گذاشته اند، بلکه بهره ای هم از مال دنیا نبردهاند.جناب آقای احسان قاضیزاده هاشمی، بزرگنمایی معضلات اجتماعی برای آنان که اهل دردند، واژه ای عجیب است، برای همه آنها که در حاشیه شهر ها و مناطق محروم خالصانه می کوشند، بد نیست پای صحبت های عمو زاده خود بنشینید، خدمات قابل تقدیر ایشان حتما ناشی از درک محرومیت و معضلات اجتماعی بوده است، این پنهان کاری و فشار های اینچنینی است که در نتیجه مطرح نکردن مشکلات اجتماعی، وضعیت بحرانی امروز را به وجود آورده است. بپذیرید که فعالیت های مدنیِ تحت فشار در دولت های گذشته دلیلی برای پنهان کاری و پیدایش جمعیت 13 میلیونی حاشیه نشینها شده است. بپذیرید که میثم در قلب شهر تهران مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و کاری از ما بر نمی آید. شما برای ما بگویید که چه در انتظار مریم و دوستانش است. این سیاه نمایی نیست، شهر در بحران است. سازمان های مردم نهاد آخرین نفس هایشان را می کشند. به دست یاری آنان پاسخ مثبت دهید.
منبع: همدلی