بر کسی پوشیده نیست که پای پرورشهای اخلاقی و آموزشهای شهروندی در ساختار آموزشی ما به شدت لنگ میزند. در ساختار آموزشی ما تمرکز افراطی بر ارزیابیهای کمی و توجه بیش از اندازه به کامیابیهای آینده دانشآموزان در کنکور و دانشگاهها، سبب شده است که پرورشهای انسانی و اخلاقی که ریشهای چندین هزار ساله در فرهنگ ایرانی دارد به آسانی زیر پا گذاشته شود. امروزه پیامدهای این بیتوجهی را در جای جای جامعه و در رویدادهایی مانند فروریزش ساختمان پلاسکو، تصادفهای جادهای، درگیریهای خیابانی، شمار زندانیان، پروندههای باز در دادگاهها، صفحه حوادث روزنامهها و ... میبینم و جز افسوس و نگرانی کار دیگری از ما بر نمیآید و کمبود چنین آموزشهایی در بستر خانواده و نهاد آموزش به شدت احساس میشود. به نظر میآید که دستاندرکاران سیاسی، فرادستان آموزشی، فرهنگیان، خانوادهها و کل جامعه هنوز به طور جدی پی به ضرورت آموزشهایی از جنس شهروندی نبرده و از این رو درباره چنین آموزههایی بیتفاوتی خطرخیزی دارند. در گفت و گوی زیر که بخش نخست آن را میخوانید، نرگس ملکزاده، شهرام جمالی، علی بهشتینیا، عبدالجلیل کریمپور، حمزه علینصیری، مهدی بهلولی و محمدرضا نیکنژاد چند معلمی هستند که درباره چنین آموزشهایی به گفتوگو نشسته و از زاویههای گوناگون به آن پرداختهاند. امید است که دیدگاههای این فرهنگیان در روشنکردن موضوع یاریرسان باشد و زمینهای شود برای گفتوگویهای بیشتر در این زمینه.
آموزش شهروندی وارد رویکرد قانونمداری نشده است
نرگس ملک زاده، میگوید:«بحث آموزش شهروندی مانند تمام مواردی که مربوط به کلیت آموزش مهارتهای زندگی است در نظام آموزشی به جایگاه مناسبش دست نیافته است. ما نمیتوانیم جو بکاریم و توقع برداشت گندم داشته باشیم. وقتی در مدارس فرصتی برای آشناکردن دانشآموزانمان با حقوق شهروندی(حق فردی یا حق افراد در برابر هم) در نظر گرفته نشده است باید شاهد حوادثی در سطح جامعه باشیم که با افسوس با آنها نگاه میکنیم. البته در کشور ما اگر آموزش شهروندی هم در نظام آموزشی وجود دارد در سطح دانش محدود است و هیچگاه و یا بهتر بگویم کمتر وارد مهارت و حتی تغییر نگرش شده است. از سوی دیگر آموزشهای شهروندی نتوانسته وارد رویکرد سیاسی و حتی قانونمداری آن شود. بیشتر آموزش ها روی کاغذ و در ذهن ها متمرکز بر مسائل اجتماعی شده است؛ و در این حوزه نیز نتوانسته است موفقیت های چشمیگری به دست آورد. به نظر من این گونه آموزش ها باید یکی از مطالبات شهروندان از دولت و نظام سیاسی باشد. حقوق شهروندی آمیختهای از وظایف و مسئولیتهای افراد در قبال یکدیگر، شهر و دولت است. آموزش شهروندی از طریق مطالعه مفاهیم اساسی سیاسی و مدنی امکانپذیر است. آموزش شهروندی در ایران تلفیقی ست؛ و شامل آموزش سیاسی، مدنی، و اجتماعی میشود. شاید حکومت بتواند در بعد سیاسی برای آموزش محدودیت ایجاد کند اما دو بعد دیگر این آموزشها تقریبا میتواند از طریق سازمانهای مردمنهاد، آموزش داده شود.»
تمرکز نظام سیاسی و بیعملی در حوزه آموزش!
به گفته، شهرام جمالی « بیعملی در این زمینه یک مقدارش به ساختار متمرکز نظام سیاسی برمیگردد. این نظام میخواهد آموزشهای مطابق میل خودش را در برنامههای درسی تحت این عنوان بگنجاند. البته این در همه مسائل کلیت ندارد ولی پرسش این است که آیا آموزشهای شهروندی به شکل رسمی و در یک نظام سیاسی متمرکز به مانعی در برابر دموکراسی و بازتولید مناسبات استبدادی(منظور فقط سیاسی نیست) تبدیل نمیشوند؟ و پرسش دیگر این است که این آموزشها بیشتر بر اساس پرورش یک شهروند نمونه یا شهروند خوب باب میل نظام مسلط آموزشی است یا ارائه یک الگوی شهروندی هدفگذاری شده؟»
آموزش حقوق شهروندی جسارت می خواهد
علی بهشتی نیا، هم معتقد است که «نظام آموزشی در ایران نه تنها قوانین شهروندی را نمیآموزاند بلکه بر عکس با سرگرمشدن دانشآموزان به کنکور و آزمون و کتابهای کمک آموزشی به نوعی یک گسست مدنی و شهروندی ایجاد کرده است. ساختار و سازمان آموزش و پرورش برخلاف پرورش شهروندی عمل میکند و صد افسوس خانوادهها هم بر اساس همین نظام آموزشی مسیر را گم کردهاند. نمونه تاسفبار آن تغییر در ساختار رشته علوم انسانی و جامعهشناسی و بدعتهای تازه در این حوزه بود که قطعا چنین کاری، از آنچه عقبترمان خواهد برد. اما در کل آموزش حقوق شهروندی جسارت میخواهد. برای نمونه آیا معلمان خود در کلاس درس اجازه ظهور و بروز حقوق دانشآموزان را میدهند؟ قطعا مدرسه و معلم و ساختاری که از آگاهی حقوقی خانواده و دانشآموزان واهمه دارد و تمایل ندارد تا قوانین را بدانند تا نکند روزی در مقابلشان بایستد، هرگز روی خوش به حقوق شهروندی نشان نمیدهد.
محتوایی درگیر مسائل فلسفی
عبدالجلیل کریم پور هم میگوید: «افزون بر نکات مهمی که همکاران برشمردند متاسفانه محتوای کتابها هم در رسیدن به این هدف گام بر نمیدارد. در درس جامعهشناسی که من تدریس میکنم آنقدر محتوا درگیر مسائل فلسفی و ایدئولوژیک شده است که اگر معلم برای پرداختن به آموزههای شهروندی از فرصت بهوجود آمده در کلاس استفاده نکند، نه تنها محتوا هیچ دردی را دوا نمیکند شاید مانعی هم در رسیدن به این هدف ها نیز باشد. من فکر میکنم، معلم باید آستین بالا بزند و قسمتی از وقت کلاسش را به این مهم (آموزش شهروند) اختصاص دهد که هر چه دیرتر به آن بپردازد، آسیبهای بعد از آن بیشتر بر پیکره آموزش و پرورش سنگینی خواهد کرد. چارهای جز این نیست که خود باید دست به کار شویم و مطالب ارائه شده را از سطح دانش بیرون آوریم. منظورم این است که حتی از کوچکترین وقتی که کلاس اجازه بدهد به چنین آموزشهایی پرداخته شود.
بیچاره دانشآموزان
حمزه علی نصیری، دیگر آموزگار در این زمینه میگوید: «در این که معلمان تاثیر شگرفی میتوانند بر دانشآموزان خود بگذارند، تردیدی نیست. آموزگاران فرزانه مطمئناً ماموریت تربیتی خویش را در همین سیستم کاستی ساز به نحو احسن به انجام میرسانند؛ اما شمار چنین معلمانی چند نفرند؟ در مورد دانشآموزان نیز باید بگویم که من همه درسها را بهتر از دانشآموزانم یاد میگیرم چرا که محتوای دروس چندین بار در چندین کلاس مو به مو برایم تکرار میشوند. اما بیچاره دانشآموزان، هرگز فرصت تکرار ندارند، چرا که در کولهپشتی شان ده تا چهاده کتاب درسی دارند که در طول هفته باید برای مرور آنها پای منبر معلمان متعدد بنشینند و پاسخگوی انتظارات متفاوت آنان باشند. دانشآموزان ما هرگز فرصت بازخوانی آموختههای خود را پیدا نمیکنند. تربیت چه در حوزه مهارتهای فنی و هنری چه در حوزه اخلاق و اجتماع و مهارتهای شهروندی در اثر تکرار و تمرین حاصل میشود نه با پند و نصیحت و متاسفانه نظام آموزشی ما این امکان را در اختیار معلم و متعلم قرار نمیدهد.
ما معلمها هم مقصریم!
مهدی بهلولی، که در فعالیتهای صنفی معلمان، نقش پررنگی داشته و دارد، در این زمینه توضیح میدهد که «درست است حکومت نقش خیلی مهمی در آموزش دارد اما به نظرم ما معلمان، فرهنگ اجتماعی و خانوادههایمان هم بیاثر نیستیم. ما هم انگیزهای چندانی برای ورود جدی به گستره کارهای مدنی نداریم و نقش مهم خودمان را در آموزش به عنوان«نقش مدل» دستکم میگیریم. الان در کشور ما، ضرورت پرداختن به آموزشهای شهروندی و آشنا ساختن دانشآموزان با آموزههای مدنی واقعا احساس میشود و این مهم، هم در میان نوشتههای کسانی که در زمینه آموزش و پرورش مینویسند، دیده میشود و هم در میان سخنانِ فرادستان آموزش و پرورش. اما به نظر من هسته اصلی چیزی به نام «آموزش شهروندی یا مدنی» (civic education) مفهومی است که از آن با عنوان «خیر همگانی یا عمومی» (commo- good) نام برده میشود. یعنی نمیتوان درباره شهروند و شهروندی سخن گفت و به آموزش حقوق و وظیفههای شهروندی پرداخت اما خیر همگانی را در نظر نگرفت. حساسیت نسبت به خیر همگانی هم از خانواده آغاز میشود. پدر و مادری که کمترین دخالت را در امور اجتماع خود دارند از همان آغاز الگویی نامناسب و ناخواسته برای کودکی خواهند بود که قرار است در آینده به عنوان یک شهروند در جامعه نقشآفرینی کند. همچنین بچه در خانواده باید نسبت به کارهای خود، تنها و تنها خودش و علاقه و لذت خودش را نبیند و خیر خانواده را هم درنظر بگیرد یعنی باید نسبت به سود و زیانی که کارهای او به خانواده میرساند آگاهی بیابد. بنابراین من سرآغاز پرورش یک شهروند آشنا به حقوق و وظیفههای خود را خانه میبینم و نه مدرسه و موانع پایهای آن را هم در خانواده جست و جو میکنم- البته مدرسه میتواند با پیوند پویایی که با خانوادههای پیرامونی خود برگزار میکند غیرمستقیم از همان آغاز پا به این گستره بگذارد.
آنچه مانع پرورش فکر و احساسات انسانی و اخلاقی میشود
محمدرضا نیکنژاد، آموزگار و روزنامهنگار و فعال صنفی، فعالیتهای آموزش و پرورش در پایههای پایین را مثبت ارزیابی میکند و توضیح میدهد که «برای نمونه در دوره متوسطه اول آموزش و پرورش با کاهش درونمایههای درسی و گنجاندن موضوعات اجتماعی- اخلاقی در کتابها و افزودن مطالب میانرشتهای در درسهای گوناگون پا در این راه گذاشته است. اما دشواری کار آن جایی است که فرهنگِ آموزشی جاری در میان مردم و دستاندرکاران فرصت بروز این گونه آموزشها را به چنین تلاشهایی نمیدهد. موسسههای آموزشی قدرتمند و خصوصی، بنگاههای اقتصادیِ انتشارات کتابهای کمکدرسی و کنکوری و... نمیگذارند که ذهن پدر و مادرها و برنامههای دستاندرکاران آموزش از شر نگاههای کمی به آموزش آسوده شود و اجازه نمیدهد آموزش به دنبال کیفیسازی آن یعنی پرورش فکر فردی و احساسات انسانی و اخلاقی برود. در کشورهایی مانند فنلاند فرآوری آگاهیهای علمی و یادگیری درونمایههای درسی، آموزش های اخلاقی و اجتماعی و شهروندی، پرورش هوش فردی و اجتماعی و ... همزمان و به شکل گروهی انجام میشود و البته تنها در مدرسه امکان و فضای مناسب برای چنین آموزش هایی فراهم است.
آموزش سیاسی
مهدی بهلولی، آموزگار و فعال صنفی در زمینه آموزشهای شهروندی، توضیح میدهد که «یک نکته مهم دیگر در آموزش مدنی یا شهروندی، پیوند ناگسستنیای است که این مفهوم با آموزش سیاسی دارد. بخش چشمگیری از پژوهشها و نوشتههای مربوط به آموزش مدنی، به شرکت شهروندان در امور سیاسی کشور در یک روند دموکراتیک میپردازند. این که چگونه انسانی پرورش دهیم تا نسبت به سرنوشت کشور، اجتماع، میهن، دموکراسی، رعایت حقوق بشر و حقوق شهروندی و ... حساس باشد و در اموری همچون رایگیریهای سیاسی، حضوری کنشگرانه داشته باشد؟ متآسفانه در ایران، کار این بخش از آموزش شهروندی و روی هم رفته کل این پروژه با مشکل روبهرو میشود. البته محور اصلی این گفتوگو پرداختن به این بخش از آموزش مدنی نیست و بیشتر کنشهایی است که شهروندان در برخورد با همدیگر و اجتماعِ پیرامونی خود با آن درگیر هستند.»
آشناکردن دانشآموزان با قوانین جامعه
نرگس ملک زاده، آموزگار شرکتکننده در گفتوگوی همدلی میگوید: «پرسش مهم این است که چه آموزههایی باید ملاک چنین آموزشهایی قرار گیرد؟ به باور من مدارس باید دانشآموزان را با قوانین و مقررات جامعه آشنا کنند و به آنها اخلاق و ادب اجتماعی را بیاموزند. حداقل کاری که در مدارس میتوان برای این مهارت کرد، بیدارکردن روح ادب اجتماعی دانشآموزان است. اینکه بتوانیم انظباط اجتماعی، کمک به شهروند بدون توجه به طبقه اجتماعی، موظف بودن به رعایت حقوق تمام گروهها و طبقات در جامعه، آموزش نظم و وجدان کاری و در نهایت ارزش قائلشدن به حق زندگی برای همه را برایشان درونی کنیم. باید آموزش محتوایی را به مهارتی و نگرشی ارتقاء دهیم تا فردی را روانه جامعه کنم که خود به درک درستی از دموکراسی و مردمسالاری رسیده باشد. در مسائل اجتماعی بیشتر آموزشها متاسفانه از طریق الگوبرداری صورت میگیرد و این نقش معلمان را بیش از بیش در تقویت این حقوق در دانشآموزان نشان میدهد. معلمی که خود مروج مسئولیتپذیری، قانونمداری و مسلط به فنون مذاکره باشد، میتواند این مهارتها را غیر مستقیم به دانشآموز خود آموزش دهد و تاثیری شگرف بر نگرش و رفتار دانش آموزان بگذارند.»
برای خانواده فقط کنکور مهم است
عبدالجلیل کریم پور، هم توضیح میدهد که «در جامعهپذیری، خانواده، مدرسه، همسالان و رسانه تاثیر دارند و خانوادههایی هستند که متاسفانه فرمان کار از دستشان در رفته است. همسالان هم اگر دیر بجنبی میبینی که میتواند اثرات جبرانناپذیری به همراه داشته باشد. پس مدرسه و رسانه میماند که نقش جدی میتواند ایفا کند. باید گاهی جهت آب را به سمتهای مختلف کرد . باید کمی دانش اموز را علاقهمند به این اهداف مهم (رشد شهروندی) کرد. طبعا نقش رسانه هم میتواند اثریخش باشد البته اگر خانواده و حتی خود دانشآموز با آن جور باشند و ... همه این ها مستلزم این واقعیت است که کنکور و قبول شدن در رشتههای پر پول، اجازه این کارها را دهد. ما باید ابتدا به طرق مختلف نیاز به آموزش حقوق شهروندی را برای خانوادهها مهم جلوه دهیم تا بدانند که یاد گرفتن آن ها ضرورتی اجتناب ناپریر است. اما شوربختانه فقط برای خانواده یک چیز مهم است کنکور و کنکور و کنکور!
آشناشدن دانش آموز با حقوق خود
علی بهشتی نیا، ادامه میدهد: «به نظر من جانمایه کلام این است که برای احقاق حقوق شهروندی 1- ساختار و قوانین نظام آموزشی تغییر کند 2- معلمان آموزش ببینند 3- از نگاه سنتی و واپس گرا به نظام آموزشی خودداری شود 4- جسارت این تغییر را داشته باشم و هزینههای لازم را برای احقاق حقوق شهروندی بپردازیم .5- آموزش را از سنین پایینتر و پایههای ابتدایی آغاز کنیم 6- با مدلسازی مشکلات در مدارس حقوق شهروندی را به دانشآموزان آموزش دهیم 7- دانشآموزان را با حقوقشان آشنا کنیم؛ اینها نظرات شخصی من در این موضوع است.
آموزش به مثابه فرهنگ
محمدرضا نیک نژاد، فعال صنفی هم توضیح میدهد که «درباره آموزشهای شهروندی ما باید به سوی شاخصههای فرهنگیمان که بیگمان و دست کم اخلاقمحور هستند نیز نگاهی بیندازیم. این چند روز کتابی خواندم درباره آموزش و پرورش ژاپن به نام «آموزش به مثابه فرهنگ» که یکی از مترجمان آن دکتر محمدرضا سرکارآرانی ست. در این کتاب تاکید شده بود که ساختار آموزشی ژاپن همراستا با فرهنگ ملی و اجتماعیاش دانشآموزان را برای زندگی اجتماعی و شهروندی آماده میکند. خانم لوییس، پژوهشگر آمریکایی که چند دهه در زمینه آموزش در پیش دبستانها و دبستانهای ژاپن پژوهش کرده است در جایی از کتاب میگوید که آموزش و پرورش این کشور به دنبال آموزش و پرورشِ قلبها و اندیشهها است. ایشان کتابی نیز در اینباره و با همین عنوان دارد. بسیار شگفتآور است که خانم پژوهشگر، ژاپن را از رفتن به سوی کپیبرداری از آموزش و پرورش آمریکا که ساختاری بر پایه نمره و معدل و ارزیابیهای کمی دارد، منع میکند و نقطه قوت ژاپن را بار آوردن احساسهای انسانی و دگرگونیهای اندیشگی و بینشی دانشآموزان خود میداند. اما شوربختانه ما همچنان درگیر فرهنگ آموزش آمریکایی یعنی ارزیابیهای کمی هستیم.
حمزه علی نصیری، هم ادامه میدهد که « برخی گمان میکنند رفتن به سوی آموزشهای نوین شهروندی، تضعیف آموزههای دینی شهروندان است. این پروسه قدرتمند است و خود در مسیر آموزش شهروندی عاملی کاستیساز است.»
آموزش شهروندی، بیگاریکشیدن از دانشآموز نیست!
شهرام جمالی هم توضیح میدهد که «شاید یکی از اهداف اصلی آموزشهای شهروندی، مشارکت اجتماعی باشد. اما متاسفانه همین موضوع مشارکت اجتماعی دانشآموزان در سطح مدرسه بهگونهای است که مدیران و مسئولین از آن بیشتر نوعی «کار یدی» را انتظار میکشند. منظور این است که در برخی مدرسهها آموزشِ مسئولیتهای اجتماعی صرفا با هدف انجام کاری که در مدرسه مسئول مشخصی ندارد، انجام میگیرد. نوعی بیگاری کشیدن از دانشآموزان! مثلا نظافت حیاط و کلاسهای مدرسه، توزیع کارنامه یا تایپ لیستها و... اما این کارها بدون آموزشها و هدفهای پرورشی لازم، بیهوده و گاه بسیار آسیبزا است چراکه به خاطر اجبار و اکراهش موجب یک مخالف درونی در دانشآموزان میشود. اما با توجه به نظرات دوستان و بر اساس مباحث مطرح شده میتوان «سرفصلهای آموزشهای شهروندی در مدرسه» را در حدود زیر تعیین و مشخص کرد.
آموزش و تدوین اهداف زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و کسب مهارت های لازم مربوط به آنها؛ آشنایی و آموزش سلامت جسمی، بهداشت فردی و محیط زیست؛ آموزش رعایت نظم و قانون و احترام به حقوق دیگران و عدالت و مسئولیتپذیری؛ آموزش مهارتهای ارتباطی در زمینه مناسبات سالم مهارتهای اجتماعی و رفتاری و کلامی و زبانی؛ آموزش مهارت های ارتباط با خود، ارتباط با خانواده و ارتباط با دیگران؛ آموزش مسئولیت های اجتماعی و احساس مسئولیت در قبال همگان فارغ از هرگونه تفاوتی و نیز همدلی و همدردی و نوعدوستی؛ آموزش مهارتهای شغلی در جهت توانمندی در ایجاد(کارآفرینی) و یافتن شغل و حرفه( کاریابی ) و طبعاً کسب هویت در زندگی شخصی و اجتماعی و خانوادگی و کسب در آمد و اصطلاحاً اتکاء به بازو و سربار نبودن؛ آموزش مهارت های ساماندهی زندگی فردی بر اساس تواناییها و استعدادهای فردی و قدرت برنامهریزی کوتاه مدت و میان مدت و دراز مدت شامل آموزش تفکر واقعبینانه و منطقی، هوشیاری و تفکر انتقادی و نقادی و خلاق و قدرت حل مسائل و برخورد با مشکلات و پرهیز از تفکرات افراطی و خودخواهانه و ستیزهجویان؛ آموزش مشخصات دستگاه روانی انسان و کسب مهارتهای حفظ سلامت آن و آشنایی با عوامل تهدیدکننده سلامت روان و دلایل ابتلاء به آنها و فراگیری مهارتهای مناسب برای مقابله با عوامل تهدیدکننده سلامت روان نظیر افسردگی، بیهیجانی، نومیدی،اضطراب، هیجانات، شادیها و لذات کاذب و ناپایدار و افراطی، فشارهای روانی، خودخواهی، حسد، کینهورزی، تعارضزدگی، درونگرایی، پرخاشگری و ستیزه جویی و خلا عاطفی؛ آموزش خطرات و آثار آسیبها و عوامل تهدیدکننده محیطی مانند مواد مخدر و اعتیاد و رفتارهای پرخطر جنسی، ارتباطات ناسالم و بیماریهای مرتبط و کسب مهارتهای لازم در برخورد با آنها؛ آموزش آثار زیانبار فنآوریهای نوین و مسائل ارتباطی نو پدید مانند اینترنت و ماهواره و گوشیهای همراه و پیامک بازی و آموزش مهارتها و فرهنگ و آگاهی مناسب دراستفاده از آنها و اطلاع از کاربرد این فنآوریها؛ آموزش حقوق شهروندی و وظایف متقابل شهروندان با همدیگر و نیز نهادها و ادارات با مردم و آموزش مهارتهای ارتباطی لازم ارباب رجوع با ادارات و نیز کارمندان با ارباب رجوع و در نهایت؛ کسب دانش و سواد شهروندی.
منبع: همدلی