آساره کیانی ـ چند روزی میشود که اسمشان سر زبان فعالهای اجتماعی و چند تا از انجمنهای فعال در زمینه حق و حقوق کودکان و تعدادی از خبرنگارها افتاده و ظاهرا مردم ندیدند روزی را که یکسری ون راه افتاده بود توی شهر تا بچههای خیابانی را جمع کند و از قضا همهشان بچه کاربودند و ایرانی و افغانستانی با هم جمعشدند تا بروند توی مرکز «یاسر» در خیابان فدائیاناسلام و پدر و مادرهای بعضیهاشان بیرون مرکز تجمعکنند؛ میگویند قرار است بچههای افغانستان را رد مرز کنند؛ بعضی پدرومادرها آن دور و اطراف، آفتابی نمیشوند؛ گذرنامه ندارند و میترسند بچهشان که سهل است، خودشان را هم رد مرزکنند. میگویند تا حالا ایرانی ها را آزاد کردهاند؛ البته استفاده از لفظ آزاد شاید مناسب نبوده و تا حدی هم برخورنده باشد و این سوءتعبیر به وجود بیاید که (خدای ناکرده) بچهها را بازداشت کردهاند!
بله چهره شهر باید زیبا باشد و یکی از زیباییها عاری بودن از کودکان کوچک و کوتاهقد رنگارنگی است که لابهلای ماشینها گل میفروشند یا هرچیز دیگر؛ مهم هم نیست که عملیات «عاریسازی» در شهرهای توریستی ایران باشد و کارتنخواب ها در بیابانهای اطراف رها شوند(اشاره به زمستان 94-شیراز) یا بدوند دنبال بچههای ریزه در خیابانهای تهران و با به دامانداختنشان شهر را عاری کنند.
فعالان مدنی و اجتماعی و آسیبشناسها دیگرعصبانی شدهاند؛ میگویند همین است دیگر؛ «در سطح کارشناسی دو نفر متخصص سراغ ندارم که از این برنامهها حمایت کنند. تصمیمات بیشتر توسط کسانی اخذ میشود که صلاحیت علمی و تخصصی ندارند و فقط دنبال بالابردن آمار فعالیتهای بیارزش هستند.»
بله؛ «سعید مدنی»، میگوید؛ همین است دیگر: «شما در این همه مصاحبه درباره طرح معروف جمعآوری بچهها، یک کلام مستند قانونی بازداشت کودکان در خیابان را نمیشنوید. منتها آقایان خیالشان راحت است که بیکس و کارترین و ضعیفترین انسانها را در معرض تهدید قرار میدهند و نگران عواقب آن نیستند. چون غیر از چند سازمان مردمنهاد و گروهی اساتید دانشگاه و خبرنگار و متخصص و فعال کودک کسی به این برخوردهای غیر قانونی اعتراض نمیکند.»
این فعال مدنی، اجازه میگیرد که از سازمانهای دولتی بخواهد «اگر نمیتوانند کاری برای کودکان کار و خیابان انجام دهند لااقل نمک به زخم آنها نپاشند و آنها را از حقوق اولیهشان محروم نکنند چراکه کار کودکان در خیابان تنها بخش کوچکی از کار کودکان در بخشهای مختلف اقتصادی کشور است؛ نشانهایی است هشدا دهندهای از وضعیت نامطلوب اجتماعی بخشی از جمعیت کشور.»
روزی که بچهها را گرفتند، یک عده گفتند بچهها بازداشت شدهاند؛ یک عده آمدند واژهاش را دستکاری کردند تا بهتر بشود در موردش حرف زد و اعتراض کرد؛ گفتند جذب؛ حالا سعید مدنی میگوید: «بازداشت» نه، «جذب» هم نه، تو بگو «گیلاسم»! به چه زبانی بگوییم؛ لطفا بچه را «گیلاس» نکن!
با این استاد جامعهشناسی که در کنار همه دغدغهها،کودکان کار، وضعیتشان در مرکز یاسر و بعد اردوگاه ورامین رهایش نمیکند،از فراسوی شهرها و از راه گوشی تلفن، گفتوگو کردیم؛ او نگران لیوانی است که کودکان منتقلشده از یاسر به ورامین ندارند تا تویش آب بخورند و پتویی که نیست را روی خودشان بکشند.
صحبتهای این استاد جامعه شناسی را بخوانید.
در مورد برخورد اخیر که با کودکان کار که در رابطه با جمعآوری آنها صورتگرفته، سوالات بسیاری در ذهن ایجاد میشود که بیشک ازدریچه نگاه شما به عنوان یک فعال مدنی اجتماعی میتوان به پاسخ این سوالها نزدیک شد؛
اول اینکه شکل جمعآوری این کودکان در قالب یک طرح ضربتی، خیلی زیاد اگر نگوییم تا حد معقولی غیر انسانی است؛ اینکه کودکان را از سطح خیابان وکوچه و بازار جمع کنند ببرند در یک مرکز و برای رهایی آنها شرط و شروطی بگذارند.
این کار که در قالب طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان در تهران صورت گرفته؛ برای دفعات قبل و درمورد کودکان افغانستانی، سهبار دستگیری، ملاک رد مرز محسوب میشد اما اینبار، یکمرتیه دستگیری تهدید به رد مرز حساب شد.
از سوی دیگر فارغ از پدر و مادرهایی که بیرون از مرکز تجمع کرده بودند یک عده هم نیامدند دنبال بچههایشان به این دلیل که خودشان هم گذرنامه نداشتند و ترسیدند خودشان را هم رد مرز کنند؛ آنهایی که والدینشان نیامدند تحویلشان بگیرند، منتقل شدند به اردوگاه ورامین و در شرایط تقریبا نامناسبی ماندهاند و از کودکان 7، 8 ساله تا 16،17 ساله را هم شامل میشوند.
همه اینها در حالی است که این سوال پیش میآید وضعیت افغانستانیها در ایران و رد مرز آنها با چه قیمتی باید صورت بگیرد؟ با توجه به تاکید مقام معظم رهبری روی تحصیل کودکان افغانستانی!
چهطور باید با مهاجر مخصوصا کودکان مهاجر برخورد کرد؟
برخورد با مهاجرین در این ماجرا را از چند بعد می شود مورد توجه قرار داد:
اول اینکه قاعدتا در مورد جمعیت مهاجر غیر قانونی، نظام باید یک رویه واحد داشته باشد. یعنی یک تصمیم کلی اتخاذ شود که تکلیف مهاجر غیرقانونی را تعیین کند. چه معنا دارد که برای کودکان تصمیمی گرفته شود و برای بزرگسالان تصمیم دیگر. اتفاقا اگر قرار باشد تبعیضی صورت گیرد موازین دینی، اخلاقی و انسانی حکم میکند که بچهها کمتر در معرض خطر قرار گیرند. به علاوه طرحهای ضربتی هم هیچوقت در این مورد موفق نبودهاند. برای اینکار یک برنامه زمانبندی باید در نظر گرفته شود که شامل کل خانواده شود و بر پایه هماهنگی بین دستگاههای مختلف مثل وزارت امورخارجه و وزارت کشور و... عمل شود. در حال حاضر که اصلا چنین برنامهای برای خروج افغانهای غیر قانونی وجود ندارد، پس چرا باید اقدام به خروج کودکان آنان بدون پیشآگهی و تصمیم و هماهنگی خانوادهها گرفته شود. اینکه نه عقلانی است نه انسانی.
ثانیا در اینجا به نظر میرسد مشکل فقط در خیابان بودن بچه است و این شامل هم کودکان ایرانی و هم خارجی میشود. یعنی اگر همین کودکان در خانه گرسنه بمانند یا در کارگاهها استثمار مضاعف شوند و از آنها سوءاستفاده شود کسی نگرانی نخواهد داشت. منطق این نوع برخورد مثل همیشه پاککردن صورتمسئله از خیابانها است که بارها نقد شده و همه میدانیم که موقتی و ناپایدار و آسیبزا است. پس چرا راه رفته را صدباره میروند. در سطح کارشناسی دو نفر متخصص سراغ ندارم که از این برنامه ها حمایت کنند. تصمیمات بیشتر توسط کسانی اخذ میشود که صلاحیت علمی و تخصصی ندارند و فقط به دنبال بالابردن فهرست فعالیتهای بیارزش هستند.
مسئله دوم جنبه انسانی و حقوق کودکان در این ماجرا است. مثل همیشه، تعدادی کودک را به محلهای نگهداری منتقل میکنند بدون هیچ امکانات حداقلی که در حالت عادی هم امکاناتش برای نگهداری کم است. در نتیجه کودکان را در شرایط نامطلوب روانی در یک اتاق محدود بدون امکان خروج و خوراک بخور و نمیر نگهداری میکنند . این وضعیت بسیار آسیبزا است. به علاوه غیرقانونی نیز هست. شما در این همه مصاحبه درباره طرح یک کلام مستند قانونی بازداشت کودکان در خیابان را نمیشنوید. منتها آقایان خیالشان راحت است که بیکس و کارترین و ضعیفترین انسانها را در معرض تهدید قرار میدهند و حقوق شهروندیشان را نقض میکنند و لذا نگران عواقب آن نیستند. چون غیر از چند سازمان مردمنهاد و گروهی اساتید دانشگاه و خبرنگار و متخصص و فعال کودک کسی به این برخوردهای غیر قانونی اعتراض نمیکند.
آیا این ترس و رعبی است که باید به جان کارکنندهها در خیابان بیافتد تا چهره شهر ترمیم شود و زیبا شود؟
ببینید سالها است اقدامات برای کنترل مسئله کودکان خیابانی در ایران با محوریت جمعآوری کودکان خیابانی از سطح شهرها به اجرا در آمده است، اما آیا تا حالا یک خط درباره نتایج این کارها و اقدامات که با صرف هزینههای گزاف انجام میشود دیدهاید؟ هیچ شواهدی مبنی بر تاثیر این روشها بر وضعیت کودکان خیابانی چه به لحاظ کمی و کاهش جمعیت آنها و چه تغییر در کیفیت زندگی آنها وجود نداشته است. در صورتی که مجریان طرح اخیر، نگاهی به تاریخچه نه چندان دور اقدامات معطوف به جمعآوری کودکان لااقل در سازمانهای خودشان میداشتند، از تکرار اقداماتی که نتیجهای جز صرف هزینه بدون بازده نداشته، خودداری میکردند. اقدامات برای کنترل و حل مشکلاتی مانند خیابانیشدن کودکان در درجه اول نیاز به تغییر در نگرش و رویکرد به مسئله به عنوان معلول شرایط اجتماعی_ اقتصادی و فرهنگی دارد و زمان کافی و اقدامات همه جانبه و منسجم از سوی چندین وزارتخانه و سازمان را طلب میکند. این مانورهای تکراری فقط نشاندهنده بیکفایتی مدیریت اجتماعی کشور و نبود سیاست اجتماعی مشخص است. اجازه دهید از سازمانهای دولتی بخواهیم اگر نمیتوانند کاری برای کودکان کار و خیابان انجام دهند لااقل نمک به زخم آنها نپاشند و آنها را از حقوق اولیهشان محروم نکنند. کار کودکان در خیابان تنها بخش کوچکی از کار کودکان در بخشهای مختلف اقتصادی کشور است، نشانهای است هشدا دهنده از وضعیت نامطلوب اجتماعی بخشی از جمعیت کشور که نیازمند بیشترین حمایت و مراقبت هستند.
درمیان این کودکان، ایرانیها هم حضورداشتهاند؛ با اینکه رئیس بهزیستی به صورت کلی آمار داده و با توجه به کودکانی که جمع آوری کردهاند، گفته بالای 70 درصد کودکان کار تهران، افغانستانی هستند اما کارشناسان این تعداد را 50، 50 میدانند.
یکی از فرار به جلوهاشون این است که گفته شده 70% کودکان کار و خیابان غیرایرانی هستند. لابد به این ذهنیت وجود دارد که اگر ایرانی نباشند خیلی مهم نیست چه بلایی سرشان آورده شود. درک آقایان از کنوانسیون حقوق کودک را اینجا میتوان مشاهده کرد. حالا بگذریم که این قدر نمیفهمند که عنوان طرحشده جمعآوری کودکان خیابانی است اما آنها کودکان کار را جمعآوری میکنند و تفاوتی بین اینها قایل نیستند. از کاری که کارشناسی نشود و پشتوانه علمی نداشته باشد و صرفا از موضع زور و قدرت انجام شود، نمیتوان بیش از این انتظار داشت. تازه این داده درستی نیست و نمیتوان با اطمینان آن را تایید کرد! نه مرور سیستماتیک قبلی این را تائید میکند و نه دادههای جدید مطالعات اخیر (حدود 53% بچه های خیابانی افغان بودند که تازه در یک شهرهایی این در حد صفر بود (مثل کرمانشاه یا زاهدان) در بقیه جاها(از جمله تهران) هم زیر 65% ). بماند که خودشان گفتهاند از 300 نفر که گرفتند، 70 تا افغان بودند (یعنی حدود23.3%) که اینجا هم سطوح عالی ریاضیات و آمار را میتوان مشاهده کرد. من میگویم اصلا درست، به قول یکی از معترضان به این کار آقا اصلا «بازداشت» نه، «جذب» هم نه، تو بگو «گیلاسم! به چه زبانی بگوییم؛ لطفا بچه را «گیلاس» نکن!
پیش از آن شهرداری مسئول جمعآوری بچهها بوده اما امسال به دلیل یک سری نقل و انتقالات، این وظیفه را فرمانداری انجام داده و گفته قصدش این بوده که بررسی وضعیت کنند و به تحلیلی برسند.
بازهم در این ادعاها جای پای کار غیرعلمی و بی سوادی را میبینید. مگر میشود آقایان برای شناخت وضعیت سرشان را بیاندازند پایین و بچههای مردم را بازداشت کنند تا ببینند چه خبر است. از همه تاسفآورتر نقش بهزیستی در این میانه است. ظاهرا مسئولان بهزیستی جای خودشان را با نیروی انتظامی عوض کردهاند. ظاهرا ارزش و اهمیت اعتمادی را که گروههای آسیبپذیر به این سازمان داشتند برایشان اهمیت ندارد. ظاهرا سالها کار علمی و دستاوردهای آن در مداخلات برای کنترل و کاهش و پیشگیری از آسیبها را دور انداختهاند یا اصلا فرصت نمیکنند آنها را مطالعه کنند. ورود سازمانهای رفاهی در برنامههایی که منطق آنها اعمال زور است و برخورد فیزیکی و سیاست نظامی و انتظامی چه معنا دارد. مدیریت بهزیستی باید خودش را در این زمینه نقد کند .
همان طور که درنامه نزدیک به 400 نفر در اعتراض به طرح جمعآوری آمده کار کودکان به ویژه در شهرها نتیجه عواملی است که مهمترین آنها عبارتند از فقر و نابرابری و شیوع مشکلات اجتماعی در گروههای آسیبپذیر جامعه یا به عبارت دیگر آسیبپذیری بالا و تابآوری پایین جامعه ایران. علاوه بر این ضعف در برخورداری کودکان از آموزش که خود نتیجه ی مجموعهای از تبعیضهای مختلف اجتماعی- اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است، به کار کودکان دامن زده است . شواهد نشان میدهد آموزش عامل محافظت کنند ای در برابر کار کودکان است و بالعکس عدم برخورداری از آموزش در کنار فقر، کودکان را بیش از پیش به سمت کار سوق میدهد.
دولت نمیتواند بدون توجه به این عوامل خرد و کلان در هر نوبت مینیبوسها را راه بیاندازد و گروهی از کودکان را جمع کند و بودجه را هزینه کند و بعد از چند روز هم شاهد برگشتن کودکان به خیابانها باشد. برای کنترل مسئله کودکان خیابانی باید تلاشها معطوف این عوامل اصلی باشند و برای این تلاشها و شناسایی گروههای آسیب پذیر جامعه نه تنها نیازی به جمعآوری کودکان نیست بلکه این قبیل اقدامات علاوه بر به هدردادن سرمایههایی که میتواند صرف اقدامات موثرتری شود، جمعیت هدف این مطالعات را در معرض خطرات و آسیبهای بیشتری از آنچه متحمل میشوند و نقض حقوق شهروندیشان قرار داده و دسترسی به آنها را مشکلتر میسازد.
کودکان در کجای این معادله «جذب و دفعی» هستند؟ آن«چه باید کرد» معروف در اینجا چهطور مطرح میشود؟
بنا به گزارش های میدانی از دورههای جمعآوری در شهرهای مختلف کشور(تحت عنوان جذب) آنچه از این اقدامات به طور ملموس نتیجه شده، تعرض مضاعف به حقوق کودکان، ایجاد آسیبهای جسمی و روانی در آنها و خانواد هایشان و نارضایتی، ترس و بیاعتمادی کودکان نسبت به خدمات سازمانهایی بوده که باید در عمل منبع حمایت و مدافع حقوق آنها باشند.
تجارب خوبی در کشور از جلب اطمینان و حمایت کودکان کار توسط نهادهای مردمی بدون استفاده از روشهای قهری وجود دارد. چرا به این سازمانهای مردمنهاد و تجاربشان اعتماد نمیشود؟ چرا از فرصتهای موجود استفاده نمیکنیم و به جای تکرار راههای رفته نمیپذیریم که تنها سرمایهگذاری جدی مالی و انسانی، فعالیت هماهنگ و همکاری واقعی میان سازمانهای مختلف، مشارکت دادن مردم در ارتقا وضعیت خود و مهمتر از همه حفظ حقوق انسانی افراد نیازمند به حمایت، راه بهبود شرایط اجتماعی است؟ اقدامات ضربتی که هدف آنها خارجکردن جمعیت آسیبدیده و مظلوم از حوزه دید جامعه است اگرچه ممکن است یکی دو هفته صورت مسئله را پاک کند، اما هرگز بهبودی در وضعیت اجتماعی و زندگی مردم فقیر به ویژه کودکان فراهم نمیکند و دام زدن است به تبعیض های ناروای کنونی و تشدید آسیبپذیری مردم نگونبخت است.
منبع: همدلی