حمزه علی نصیری ـ کودکآزاری واژهای غریب نیست برای کوچه و خیابانهای شهری که محلاتی با انواع آسیبهای ریز و درشت شهری دارد؛ واژهای که حالا پایش را از کوچهپسکوچهها فراتر نهاده و به مدارس ما هم راه پیدا کرده؛ نه اینکه به تازگی وارد مدرسه شده باشد؛ از معلمان و فعالان فرهنگی اگر بپرسید، «کودکآزاری»، جزئی جداییناپذیر از مدارس بوده منتها حالا به سبک امروزی مدارس درآمده است و نمونههای آن را میتوان در هر مدرسهای در هر کجای کشور یافت کرد؛ همدلی برای نمونه سری به یکی از مدارس پایتخت زده است تا این واژه ثقیل؛ «کودکآزاری» را در آنجا به تصویر بکشد.
مکانی محقر و دلگیر
27 دانشآموز معصوم در میان ۸۰۰ دانشآموزند که اولین سال همشاگردیشان را در مکانی محقّر و دلگیر تجربه میکنند. جایشان چنان تنگ است که بر روی پنجههای کوچکشان، تنگاتنگ میایستند تا بتوانند به هر نحو ممکن از میزهای چند وجبیشان بهطور شراکتی استفاده کنند. میز و نیمکتشان سه نفره است و ۹ دستگاه از آنها در آن مکان کوچک به سختی جا شده و در دو ستون چهار و پنج تایی پشت به پنجره، چیده شدهاند. نور ضعیفِ تک پنجره کوچکِ کلاس از پشت سرشان میتابد و سایه دستان نحیفشان، دستخط ظریفشان را در خود گم میکند! وقتی پای صحبتشان مینشینی با زبان شیرین و کودکانه میگویند: «وقتی تعداد صندلی کم است بعضی از بچهها روی زمین مینشینند و مشقشان را همانجا مینویسند»!
آنجا در واقع اتاقی کوچک در گوشهای از طبقه سوم است که با کاربری اداری یا انباری ساخته شده است و از نظر شرایط فیزیکی مناسب برای تشکیل کلاس نیست. اما مدرسه، چنان شلوغ و پر ازدحام است که تشکیل کلاس در چنین اتاقکهایی اجتنابناپذیر است و از انباریهای زیر زمین تا اتاقکهای آنچنانی در طبقه سوم به کلاسهای درسی اختصاص داده شده و همگی پر از دانشآموزاند.
مظلومیت کوچک
آن ۲۷ نفر از صبح تا ظهر، همنوا با نواختهشدن زنگ آغازین و زنگهای تفریح و زنگهای کلاس و زنگ پایانی، چندین بار از راه پله باریک و ناامن مدرسه بالا و پایین میروند و اغلب در اثر تعجیل و فشار و شیطنت بچههای موذی و عجولِ و بازیگوش، نقش بر زمین میشوند و زیر دست و پا میمانند! و کسی چه میداند که هر روز چند نفر از آنها از آن پلههای پرشمار سُر میخورند و میغلتند و در میان ازدحام دانشآموزان و در برابر دیدگان همکلاسان خود، چشمانشان خیس میشود و گونههایشان رنگ مظلومیت به خود میگیرد!؟ یکی از اولیا میگوید: «فرزندم تا به حال دو بار از پلههای پرشمار و پرخطر این مدرسه سقوط کرده و دو بار در حیاط مدرسه زیر دست و پا مانده و دستها و پاها و گونه و دماغ نحیف و زیبایش زخمی و کبود شده است. اما این فقط زخم و کبودی جسم نیست که آدم را آزار میدهد بلکه ضربه روحی که در لحظه سقوط و در صحنه ترحم و تمسخر دیگران به کودک وارد میشود، بسی دردناکتر است.»
مدیر از تنگناها مینالد
وقتی از مدیر مدرسه خواسته میشود که برای حفظ سلامتی بچههای خردسال، کلاس اولیها را در طبقات پایینتر جای دهد، چنان از تنگناها مینالد که آدم از گفته خود پشیمان میشود! او که انبوهی از بخشنامهها و دستورالعملهای روز را بر روی میز خود انباشته و مشغول بحث با معلم ورزش برسر همزمانی زنگ ورزشِ چندین کلاس و پرجمعیت بودن کلاسها است، لختی روی بر میگرداند و میگوید: «کلاسهایمان ۳۸ ، ۳۹ و ۴۰ نفرهاند! در طبقات پایین کلاس کوچک نداریم»!
آزار از سوی دانشآموزان بزرگتر!
آن دانشآموزان، در این سیستم معیوب به طریق دیگری نیز مورد آزار قرار میگیرند که معمولاً از چشم مسئولان پنهان است؛ کلاسشان دیوار به دیوار کلاس سوم قرار گرفته و درب آن دو کلاس، درست کنار هم باز میشوند. زنگ تفریح که میشود هجوم کلاسسومیها به داخل کلاس آنها آغاز میشود! این ماجرا که هر روز و هر زنگ تفریح تکرار میشود، به بزرگترین کابوس و دلمشغولی همه روزه آن خردسالان بیپناه و بیدفاع تبدیل شده است. آنگاه که زنگ به صدا در میآید، آنان طفلکان با تمام تمرکز و توان دست و پا میزنند که قبل از یورش همسایگان تُخس و بازیگوش، از کلاس خود بگریزند و گرفتارِ شیطنت و آزار آنان نشوند! حتّی برخی از آنها به خاطر شدت دلهره، لختی بر سر کولهپشتی خود درنگ نمیکنند و از خیر خوراکی خود میگذرند و روز را گرسنه سر میکنند!
محبوس در زنگ تفریح
بعد از زنگ تفریح نیز وضع بر همین منوال است؛ برخی از آن طفلکان معصوم از ترس آزار و اذیت آن همسایههای تُخس و رها، قبل از بازگشت معلم شان، به کلاس نمیروند و سرپا ماندن در گوشه و کنار سالن را بر رفتن به کلاس ترجیح میدهند! وقتی به آنان گفته میشود که مشکلتان را به آقای مدیر بگویید، با زبان ساده و بیآلایش کودکانهشان میگویند: «وقتی به آقای مدیر میگوییم، میگوید؛ بروید بیاوریدشان پیش من!» پر واضح است که فرستادن شاکی ضعیفِ ستمدیده به دنبال متشاکی قدرتمندِ ستمگر، ستمی مضاعف در حقّ شاکیست و در اینجا، شنیدن این جمله از زبان بیآلایش این طفلکان، نهایت مظلومیت آنان را به تصویر میکشد.
مدیر هم قربانی است
این در واقع نادیدهگرفتن حق اولیه یک کودک بىدفاع - که همانا احساس امنیت است - و بىپناه گذاشتن او در چنگ بچههای تخس و زورگو است و بدتر از آن، تقلیل مسائل کلان و حادّ و مهم مدرسه تا حد یک پیشآمد خُرد و عادی و بىاهمیت فردی است. البته آقای مدیر خودش نیز یکی از قربانیان سیستم معیوب آموزش و پرورش ما است؛ او در چنین مدرسه شلوغ و پر تنش و در زیر رگبار انبوه بخشنامهها و دهها طرح من درآوردی، وقت سرخاراندن ندارد!
درد و التهاب تن و روان
اما زنگهای تفریح در این مدرسه داستان دیگری نیز دارد؛ هجوم همزمان بیش از ۸۰۰ دانشآموز به حیاط و جَست و خیز کودکانهشان قطعاً نمیتواند بیحادثه باشد. در معدود مراجعاتی که تاکنون به آن مدرسه داشتهایم، دانشآموزان زیادی را با چشم اشکبار دیدهایم که در ازدحام جمعیت، زیر دست و پا مانده و با آن جسم نحیف و روح لطیفشان به درد و التهاب تن و روان مبتلا شدهاند!
کمبود نیروهای آموزشی
گفتنی است که بخشی از این ستمها در حق این دانشآموزان از اینجا نشات میگیرد که این مدرسه پرجمعیّت با چهار سالن و راه پلههای متعدد و بیست و سه کلاس درسی در چهار طبقه و یک حیاط مملوّ از دانشآموز، تنها دو معاون آموزشی دارد و معلوم است که آن دو نفر همزمان نمیتوانند در چند جا حضور داشته باشند. بنابراین طبیعی است که بچههای قلدر مآب و فرصتطلب، دور از دیدرس آنان، خودنمایی کنند و قدرت خود را، بر رخ کوچکترها بکشند.
دانشآموزانی که دوشنبه معلم ندارند و از زنگ ورزش بینصیباند
این دانشآموزان، به گونهای دیگر نیز مورد بیمهری قرار میگیرند: آنها روزهای دوشنبه معلم ندارند! دلیلش هم بسیار ساده است؛ معلمشان بیش از ۲۰ سال سابقه خدمت دارد و به میزان ۴ ساعت در هفته، از تقلیل خدمت برخوردار است. با توجه به اینکه به ازای آن چهار ساعت، حقالزحمهای به او داده نمیشود، او نیز یک روز در هفته از حضور در مدرسه خودداری میکند. لذا این دانشآموزان در چنین روزی کاملاً بلاتکلیفاند! اما این تنها بخشی از ماجرا است؛ شوربختانه چند کلاس دیگر نیز در روزهای دوشنبه دقیقاً به همان دلیل، فاقد آموزگاراند؛ اما مشکل اصلی از آنجا رُخ مینماید که زنگ ورزش همه آن کلاسها در همان روز گنجانده شده است! لذا آنچه در این تداخل حسابگرانه، نصیب این کودکان میشود، بینصیبماندن از ورزش و بازی و شادی و تلخی تنشهای کوکانه بر سر توپ و مکان بازی است.
کودکآزاری خاموش و خزنده
در این مدرسه نوعی کودکآزاری خاموش و خزنده دیگر نیز به چشم میخورد؛ آن هم سازماندهی تبعیضآمیز دانشآموزان در کلاسهای عادی و هوشمند است؛ از این نظر، این مدرسه صحنه آشکار دستهبندی دانشآموزان به «پولدار» و «بی پول» و تبعیض میان «فقیر» و «غنی» و در واقع صحنه تحقیر و آزار دانشآموزانی است که اولیاشان به هر دلیلی متاع «کلاس هوشمند»را نخریده و آنان را در کلاسهای عادیِ پرجمعیّتِ فاقد امکانات ثبت نام کردهاند. هر چند هوشمندسازی مدارس در حال حاضر شعاری بیش نیست اما با توجه به اینکه برخی مدارس با این عنوان به دریافت پول از برخی از اولیا و تفکیک فرزندان مردم به دو گروه «عادی» و «هوشمند» اقدام میکنند، میتوان از آن به عنوان زمینهای برای آزار دانشآموزان نام برد.
منبع: همدلی