نویسنده: شهرام جمالی
اصطلاح «انسجام مکانیکی» را نخستین بار اِمیل دورکیم جامعهشناس مشهور فرانسوی در سال ۱۸۹۴ در کتاب تقسیم کار اجتماعی و سپس جامعهشناسان دیگری مثل ماکس وِبر و دیوید رایسمن به گونهای دیگر، درباره جوامع و شخصیتهای سنتی، محافظهکار و کاریزماتیک مطرح کردند.
چنین وضعیتی عموماً به حالتی اطلاق میشود که در آن، افراد جامعه، به مثابه اجزای یک ماشین که نسبت به هم درک و احساس چندانی ندارند، در کنار هم به کار مشغولند در حالی که از کارکردِ کار و فعالیت یکدیگر، بیخبرند و نمیدانند که کار آنها در نظام اجتماعی چیست و چه تاثیری بر توسعه جامعه دارد و تا چه حد مفید است. به ظاهر همه باهماند ولی در تضاد با یکدیگر رفتار میکنند و هر کس به راه خود میرود و کمترین ارتباط و هماهنگی و تبادل نظر با یکدیگر درباره انجام فعالیت ها و برنامه ها شکل نمیگیرد.
یکی از آسیبهای جدّیِ چنین رویکردی این است که افراد به تدریج نسبت به یکدیگر بیاحساس و بیتفاوت شده و با نهادینهشدن رفتارهای فردی مثل «خودخواهی»، «خودگرایی» و «خودمحوری» گروهها و تشکل های اجتماعی نیز ضمن تعدیل اهداف غایی و فاصلهگیری از آرمانهایی چون عدالتخواهی با تبعیت از خِرد جمعی! به سمت نوعی مصلحتگرایی ویرانگر حرکت میکنند و همه اینها در حالی اتفاق میافتند که هیچ کس مقصر نیست ولی همه مقصریم!
هرچند در صورت یک تشکلیابیِ موفق ،امید به اصلاح چنین رویکردهایی وجود دارد اما این امور نیز به سختی قابل ملاحظه اند.
برخی دلایل این ناکامیها را شاید بتوان اینگونه برشمرد:
۱- بخشی از تشکلهایی که خود را صنفی- سیاسی میخوانند به دلیل شکل تعاملشان با دولت، ناخواسته و با برقراری نوعی تعامل سیاسی- صنفی موجبات سلب اعتماد عمومی معلمان را فراهم میسازند. تشکلهایی که بدون تبیین پایگاه اجتماعی خود در میان معلمان، صرفاً به دنبال چانهزنی از بالا برای کسب امتیازات شخصی و گروهی هستند و به تدریج به این باور عمومی در میان بدنه معلمان دامن میزنند که «تشکلها جایی نیستند که بتوان امور و دغدغههای صنفی معلمان را در آن شکل داد بلکه نهایتاً ابزاری برای اجرای برنامههای جامانده دولتی بوده و محلی برای گفتمان سازی و ورود مسئله مدارانه معلمان نیست.»
۲ - مشکل دیگر، تبدیل فعالیتهای صنفی به «مخاطره» و «ریسک» است. طبیعی است که فعالیت صنفی نیز مانند هر فعالیت اجتماعی دیگری ممکن است «هزینههایی» داشته باشد ولی زمانیکه برآیند هزینهها از فواید آن بیشتر شود، برآورد بدنه صنف از فعالیت صنفی نوعی فعالیت مخاطرهآمیز خواهد بود. نقش حاکمیت در تثبیت چنین رویکردی قابل کتمان نیست خصوصاً اینکه با بازداشت و صدور احکام سنگین جزایی برای برخی فعالین صنفی و تعقیب و مراقبت های سازمانیافته ی فعالین صنفی دیگر، همچنان به این رویکرد دامن زده میشود.
طبیعی است رویکردی که همواره مترصد است تا کوچکترین کنش صنفی را با اَنگ سیاسی و امنیتی آخته کند، علیرغم شعار امنیت فرهنگی، به فرهنگ امنیتی تبدیل شده و نهایتاً موجب بی میلی و متواری شدن معلمان از تشکل ها میشود.
۳ - مورد دیگر، تمایل بیش از حد برخی نخبگان و فعالان صنفی در پرداختن تئوریک به مسائلی است که هرچند بسیار مهم هستند اما چون رویکردی از ماورای نگرش کلی فرهنگیان به خواستههای معیشتی دارد ، چندان مورد توجه و اقبال معلمان قرار نمیگیرند. به این ترتیب از یکسو ایجاد ذهنیتی که نوعی گریز از عملگرایی را تداعی میکند و از سوی دیگر ذهنیتی که عملگرایی تشکلها در پیگیری مطالبات صنفی را منحصر به صدور فراخوان برای تجمعات اعتراضی میداند، سبب نوعی گریز از تشکلیابی میشود.
برای رفع این مشکل شاید نیاز باشد فعالیتهای آموزشی و ذهنی به امری « بالینی » تبدیل شوند و در صورت تشخیص چنین ضرورتی لازم است بخشی مثل توسعه و پژوهش برای احیای مجدد تشکلها ایجاد گشته و ضمن مراقبت از افتادن در دام نخبهگرایی محض و فعالیت های صرفاً تئوریک از تجارب نیروهای پیشکسوت برای بازاندیشی و سازندگی استفاده شود.
۴ - مساله دیگر، پررنگتر شدن نقش فضای مجازی به عنوان «بدیلی» برای کنش های صنفی در فضای عینی و واقعی است.
تردیدی نیست که امروزه فضای مجازی نقش طراز اولی در اطلاع رسانی و پوشش مباحثات و مناظره های معلمان در رابطه با موضوعات مطرح روز ، رویدادهای صنفی و پیامدهای آنها ایفا میکند؛ میزگردها و جلسات گفتوگو در فضای مجازی بدین ترتیب محافل بحث و تبادل نظر مناسبی برای تعامل میان افراد و افکار، در قالب نوعی مجمع صنفی هستند.
اما آن روی سکه نیز صحت دارد، بدین معنی که تصمیمات مهم و اثرگذار صنفی، در مواقعی که اندکی تامل بیشتر، میتواند نتایج بهتری را در پی داشته باشد، بواسطه همین فضای مجازی، عجولانه طی میشود.
چنین دگرگونیهایی در عرصه فضای مجازی به دلیل توانایی اغواگرانه فنآوری در خلق نوعی حسی کاذب و هیجانی نه تنها الزاماً مشورت یا همکاری بیشتر معلمان را با خود در پی نخواهد داشت بلکه چه بسا به تضعیف مشارکت معلمان در کنشهای صنفی نیز منجر خواهد شد. از سوی دیگر، متصل کردن کنش صنفی با حس کارآمدی صنفی نیز موضوع مهمی است که ممکن است مغفول بماند. این آسیب خصوصاً زمانی که فعالان صنفی رویکردی جایگزین - و نه مکمل - به فضای مجازی پیدا میکنند، جدیتر میشود. اگر چه امروزه معلمانی فعالانه در قالب گروههای مجازی پیگیر مطالبات صنفی خود هستند ولی ظاهراً از مرتبط کردن و متصل کردن ابتکارات در این فضا با یک آکسیون موثر برای بازیابی حس تاثیرگذاری و کارآیی صنفی خود در فضای واقعی عاجزاند.
بدین ترتیب و با رشد فناوریهای نوین و سرعت سرسام آور انتقال اطلاعات، نظریه «انسجام مکانیکی» دورکیم نیز به شکل نوینی نمود یافته و تهدید همبستگی ماشینی و کاهش سرمایه اجتماعی جدی تر میشود.
منبع: همدلی