نویسنده: میشل اوفِرله
هنگام رجوع به کتابشناسی کنشهای جمعی، این تصور به محقق دست میدهد که مطالعات در این حوزه منحصر به گروههایی است "تحت سلطه" که توسط جنبشهای اجتماعی نمایندگی میشوند – خواه طبقة کارگر باشد و خواه آنچه به آنها جنبش ِ های اجتماعی جدید میگویند. حتی کوچکترین گروهها، تاریخ نگاران خود و جامعه شناسان خود را دارند. اما در حوزة گروههای اجتماعی ای که به آنها گروههای غالب میگوئیم (منظور عمدتا آن گروههایی است که موقعیتهای ِ کلیدی را در حوزة اقتصاد در اختیار دارند)، تحقیقات، دست کم در فرانسه بسیار نادر هستند. تعدادی تحقیق هجوآمیز و افشاگرانه داریم که در واقع دانش، یا بهتر بگوئیم فقدان دانش عمومی در زمینة گروههای منفعتی را همراهی میکنند و هدفشان توصیف آن چیزی است که در فرانسه با کلمة "کارفرما" بیان میشود. محققان علوم اجتماعی مدتهای مدید و علیرغم پیش فرضهای مبنی بر بیطرفیشان که مشروعیت آنها را توجیه میکند، اغلب تحقیق در مورد گروههایی گرایش داشتند که با آنها احساس نزدیکی و همدلی میکردند. همپیمانی کنشگرانه و میانبرهای نظری هم به مدد می آمدند تا تحقیق در مورد کارفرمایان در بهترین حالت به عنوان وقت تلف کردن و در بدترین تفسیر به عنوان سازش با "دشمن طبقاتی" ِ تلقی گردد. کشف ِ یک جهان اجتماعی دیگر میتوانست به سازش سیاسی یا به رد گم كردن تعبير شود و وحدت گروه مقاومت را متزلزل ساخته و آنچه را که سلطة طبقاتی ناميده ميشد رقیق سازد. ابزارهای سخت جا افتادة جامعه ِ شناسی بسیج، ترسیم دقیق مرزهای غیرقابل عبور میان موضوعهای تحقیق را الزامی میساخت. در یک سو، گروههای منفعتی قرار داشتند و در سوی، اعتراضی و گاه قهرمانانه دیگر جنبشهای اجتماعی. در سویی مخزنی مدرن از فعالیت اجتماعی ِ و در سوی دیگر، جهان ِ مشکوک فشار و پول. در یک سو کنشگری فعال و تفسیرهایی از آن مبنی ِ بر ازخودگذشتگی که در خدمت ِ هدف ِ واالی تغییر اجتماعی بود و پاداشی نیز به همراه داشت و در سوی دیگر، جهانی از فعاالنی مواجب بگیر که از منافعي هدفمند دفاع میکردند که اساسش حفاظت از روابط غالب اجتماعی بود. ِ[...] تحقیق در مورد کارفرمایان، همانند تحقیق در مورد هر گروه دیگری که مدعی داشتن ِ نمایندگی است، پیش از هر چیز به معنی ِ اندیشیدن در مورد امکان تشکیل و نهادینه شدن آن ِ و همچنین انتصاب و معنادار بودن ِ این گروه است.
منبع: فصلنامه گفتگو - شماره 67