بالکن‌نشینی مدنی

نویسنده: مینو مرتاضی‌لنگرودی

بی‌هیچ شتابی برای خرید مایحتاج روزمره و رسیدن به بازار تره‌بار کوچه‌پس‌کوچه‌های محله قدیمی را طی می‌کنم. برای کشیدن بی‌حادثه سبد چرخدارم کلی طرح و نقشه راه در سر دارم. هوا کمی خنک‌تر شده و گه‌گاه نسیم جنوب ‌گردن و پیشانی عرق‌کرده‌ام را خشک می‌کند؛ لابه‌لای شاخه‌های ضخیم اما کم‌برگ و تنک چنارها و کاج‌های قدیمی و جان‌سخت محله جوجه‌کلاغ‌ها مشغول آموزش و تمرین پریدن به وسیله مادر‌شان هستند. وسط جیک‌های در حال تبدیل به قار‌قارهای ناشیانه جوجه‌کلاغ‌ها بعضا صدای قارقار کاملا بالغ اما وحشت‌زده و نگران مادر کلاغ‌ها را می‌شنوم. انگار دارد به جوجه‌هایشان تذکر می‌دهد پرهایتان را  با توجه به شرایط محل سکونت‌تان طوری باز کنید که شاخه‌های لخت و تنک درخت محل سکونت نخراشدشان  و بازهم به خیالم صدای قار‌قار نجوامانند مادر کلاغ‌ها را می‌شنوم که با حسرت از روزهایی یاد می‌کرد که برگ‌های لطیف و سبز‌سبز درختان چنار و حتی برگ‌های سوزنی کاج‌ها چگونه نگهبان جوجه‌ها از شر باد و آفتاب و آفت‌ها بودند.

همین‌طور که مراقبم چرخم را با مهارت تمام از چاله‌چوله‌ها و سطوح ناهموار و پلکانی حاشیه خیابان رد کنم،  در جست‌وجوی پیاده‌رویی امن و خنک چشمانم را به اطراف می‌چرخانم. چشمم به آپارتمان‌های قدونیم‌قد و بی‌قواره و خوش‌قواره نوساز می‌افتد که عقب‌نشینی‌های ساختمان‌شان را به باغچه‌های پلکانی با درختچه‌های بی‌جان و نه‌چندان سبز آراسته‌اند لابد برای اینکه خریداران آپارتمان‌های سلول‌مانندی را که جانشین خانه‌ها و باغچه‌های کوچک پدربزرگ و مادربزرگ‌شان شده‌اند و نشانی از ‌دارودرخت در خود ندارند،  گول بزنند که بیایید سلول‌هایی که برایتان ساخته‌ایم سبز است... در میان دیدزدن‌هایم چشمم یک تکه پیاده‌رو پیدا می‌کند، پیاده‌روی نسبتا پهنی در سایه مجموعه آپارتمان چهار، پنج طبقه باریکی که با بالکن‌هایی با گلدان‌های شمعدانی و نمای نسبتا مدرن و زیباست بر آن  لمیده و پهن‌شده. بی‌اختیار به ‌سمت پیاده‌روی جذابم می‌روم و هنوز کامل از آن عبور نکرده‌ام که مشمول بارش بارانی از پس‌مانده‌های آب سماور با ته‌سیگاری حل‌شده در آن می‌شوم. در دلم می‌گویم خدایا به داده و نداده‌ات شکر.... چندش‌ناک و پرسشگر و با احتیاط سرم را بالا می‌آورم تا ببینم چه بر سرم فروریخته! پیرمرد نحیفی  با موهای افشان و سپید می‌بینم که روی بالکن در سایه لمیده و سیگاری روی چوب سیگارش زده و با لذت آن را می‌مکد... با صدای بلند که به‌نظرم شبیه قار‌قار مادر کلاغ‌ها نگران و دستپاچه آمد و با صدای بلند‌تر از حد معمول می‌گویم آقای محترم بالکن خانه‌تان در ملکیت شماست اما پیاده‌روی زیر بالکن خانه مال همه مردم است... بلند می‌شود و می‌ایستد کل قامت و قد بالایش از گارد کوتاه بالکن قابل دیدن است. شلوار پیژامه راه‌راهی پوشیده که تا زیر سینه‌اش بالا کشیده و پاچه‌هایش را در جورابش فرو کرده. تابلو کاملی از تلفیق مردانگی درخودمانده و نامتجانس سنت و نو بود. سرش را به پایین می‌چرخاند و از سر بی‌اعتنایی با چشمان درشت لمیده زیر پلک‌های سنگینش نگاهی به من که معترض و چندشناک پایین بالکنش ایستاده‌ام،  می‌اندازد و برمی‌گردد و سرجایش می‌نشیند. مانده‌ام که چه بگویم و چه کنم؟ از مواجهه خشم و اعتراضم با این حد بی‌اعتنایی دچار درماندگی و خجالت از خودم می‌شوم... چندشناک از لکه‌های زردآبی که بر شال سفیدم نشسته در سکوت اما با عجله پیاده‌روی ناامن لمیده در سایه خنک آپارتمان‌های باریک مدرن با بالکن‌نشینان نامتجانسش را به‌سوی حاشیه خیابان ناامن و سوزان طی می‌کنم  و به خانه برمی‌گردم.

 
منبع: شرق

ارزش های ما

شورای سازمان های جامعه مدنی رمز بقاء، قدرت یابی و نفوذ خود (و البته همه سازمان های مدنی) را در پایبندی به اصول و ارزش هایی می داند که بر مبنای آن ایجاد شده است. لذا پذیرش و رعایت اصول و ارزش ها شرط حضور و مشارکت در شورا محسوب می شود.  ... ادامه مطلب

تماس با ما

 تلفن : 88834162 داخلی 230
 تلفکس : 86072599
  ایمیل شورا :این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
  ایمیل دبیرکل : این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
 آدرس دبیرخانه: خیابان مطهری؛ خیابان سلیمان خاطر (امیراتابک) کوچه درفش پلاک۸
  آدرس کانل تلگرام ما : https://t.me/haajm

خبر نامه

با ارسال ایمیل خود در خبر نامه عضو شوید

 ایمیل رسمی شورا :  این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید