سیام شهریور بنا به پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران به نام روز گفتوگوی تمدنها نامگذاری شد و در سازمان ملل متحد به تصویب جهانیان رسید. این روز مبارک در تقویم ایران نیز گنجانده شد تا روز فخر ایرانیان در میان ایرانیان نیز خانهای داشته باشد.
روزنامه ایران به بهانه این روز ویژه نامه ای تهیه کرده است که در ادامه مطلب میخوانیم:
هادی خانیکی
مدیر مؤسسه بینالمللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها
هر چه زمان میگذرد سایه سنگین خشونت و افراطیگری و ناامنی بر جهان سنگینتر میشود و نیاز به گفتوگو و بازاندیشی در مفهوم و کارکردهای آن نیز بیشتر به چشم میخورد، وقتی مرگ، جنگ و آوارگی جان انسانها را میگیرد و به چهره مدارا و محبت در دین و فرهنگ، خون و خشم میپاشد، باید درباره ضرورت گفتوگوی فرهنگها و تمدنها سخن به میان آورد که نخستین بار در شهریور 1377 (سپتامبر 1998) با تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد وارد حوزه سیاست شد و نام جمهوری اسلامی ایران را با این واژگان پرآوازه کرد. از آن روز 17 سالی میگذرد ولی این مفهوم همچنان در جهان پیش رو معنا دارد، پس بیمناسبت نیست که چند نکته در این باب
گفته شود:
1.گفتوگو مفهومی برساخته انسان است، از این رو نظیر هر برساخته انسانی و اجتماعی، دارای ذات و گوهری ثابت نبوده و نیست، بلکه بیشتر کارکردهایی داشته و دارد که از سوی کنشگران فرهنگی به آن اِسناد داده شده یا بر آن تحمیل میشود. معنا و کاربرد جدید گفتوگو، نتیجه شماری از تحولات علمی و فناورانه در جهان نو و رهیافتهای معرفتشناسانه انسان مدرن است.
2.«گفتوگوی تمدنها و فرهنگها» رویکردی جدید، مبتنی بر چند فرض نظری در دوران ماست: نخست تقدم گفتوگو و تفاهم در ارتباطات میان جوامع و افراد، دوم پذیرش مقولههای تمدنی و فرهنگی به عنوان عوامل پایهای و تعیینکننده در عرصه تحولات اجتماعی و مناسبات بینالمللی، سوم قبول تنوع و تفاوت و تمایز میان تمدنها و فرهنگها، چهارم توجه به اخلاق معنوی و رفتار مدنی در کنشهای فردی و اجتماعی و پنجم فهم اقتضاها و سازوکارهای ورود به گفتمان و پارادایم جدیدی که جهان اندیشه و عمل انسان معاصر را فراگرفته است.
3.جهان واقعی نیز چون جهان اندیشه در جستوجوی مبنا و مداری نو برای تنظیم روابط انسانی و اجتماعی است؛ ورود به عصر اطلاعات و شکلگیری جامعه شبکهای، این مبنا را بر مدار گفتوگو سامان داده است؛ این یعنی امکان شناخت روشنتر و گستردهتر از جهان پیرامون، توانایی فهم نقادانه «خویش» و «دیگری» و اهتمام به میراث گذشته در عین جدیت برای کسب دستاوردهای نو. به این اعتبار، گفتوگوی فرهنگها و تمدنها، گفتوگو بر سر مسائل، نیازها و الزامهایی است که در متن زندگی امروز بشر قرار دارند. پرداختن به مفهوم گفتوگو با این مبنا، حوزه وسیعی از علوم اجتماعی را در بر میگیرد.
4.گفتوگوی تمدنها و فرهنگها که از نظر مدیر ارشد دولت اصلاحات «مفهومی برآمده از کوششی مستمر برای نزدیک شدن به حقیقت و دست یافتن به تفاهم است»، با مبانی فلسفی گفتوگو نسبتی نزدیک دارد. به گفته او «داستان پرجاذبه انسانشناسی فلسفی و ماجرای معرفت نفس و خودشناسی، چند شب طولانی از هزار و یک شب تاریخ فلسفه است. بعضی از این قصهها در شرق و بعضی دیگر در غرب سروده شدهاند، اما نکته مهم این است که قصههای شرقی جانب شرقی وجود و جوهر انسان را توضیح میدهند و قصههای غربی جانب غربی وجود او را. انسان ملتقای مشرق جان و مغرب عقل است. انکار هر بخش از وجود انسان، فهم ما را از معنای وجود او ناقص و نارسا میکند.» به این معنا «اندیشه گفتوگو» همواره «آینههای روبهرو» دارد.
5. فهم رابطه انتقادی میان سنت و مدرنیته و دستیابی به چارچوبها و اصولی برای نقد، بخشی دیگر از ضرورتهای گفتوگو میان فرهنگها و تمدنهاست. تا وقتی سنت و مدرنیته به خود به صورت امری مطلق بنگرند و «خویش» را خیر مطلق و «دیگری» را شر محض بدانند، نه تنها نمیتوانند دیگری را بشناسند، بلکه از شناخت خود نیز درمیمانند. به گفته رئیسدولت اصلاحات، «نقد سنت در جهان امروز امری گریزناپذیر است و گو میان فرهنگها و تمدنها به امور اخلاقی و رفتاری در قلمرو فرد و اجتماع نیز وابسته است. امکان گفتوگو از رواداری برمیخیزد و به آن هم منتهی میشود؛ امتناع گفتوگو نیز از نبود مدارا و رابطه مخاصمهآمیز میان «من و تو» یا «ما و آنها» نشأت میگیرد. گفتوگو در مفهوم جدید آن به جای نبود بردباری یا حتی بردباری سلبی، به همنگری و همکاری ایجابی معطوف است و این به معنای آن است که «دیگری را نباید فقط تحمل کرد، بلکه باید با دیگری کار کرد». رواداری که با ارج نهادن به آزادی دیگران همراه است، هم محصول اطمینان به «خود» است و هم نتیجه اطمینان به «پیرامون خویش» و این محقق نمیشود مگر آنکه فرد و جامعه از «توانش ارتباطی» و «توانش گفتوگویی» لازم برخوردار باشند.
6.«توانش ارتباطی» محصول «توانش گفتوگویی» است. انتقال و مشترک ساختن اطلاعات و معرفت در میان مخاطبان با حداکثر دقت و امانت که از توانمندی ارتباطی برمیخیزد، زمانی میسر است که فرد و جامعه توانایی شنیدن و گفتن یافته باشند. سازوکار انجام گفتوگو، توان فهم سخن دیگری و هنر نقد آن است، نه تمرکز بر حمله به «دیگری» و دفاع از «خود». به زبان دیگر، گفتوگو فرایندی است که در آن شرکتکنندگان برای حل یا رفع مسأله یا مشکل مبتلابه همگان، به فهم و نقد سخن یکدیگر میپردازند و این ایضاح مدعا و تقویت دلیل، موجبات فهم عمیقتر هر نظر و نقد دقیقتر آن را فراهم میکند و در این میدان مشترک معنایی، زمینههای ارتباط را تقویت میکند.
7. متون دینی، ادبیات کهن و گسترهای از فلسفه، هنر، جامعهشناسی، علوم سیاسی، زبانشناسی و ارتباطات، به لحاظ آنکه در پی خلق و بازنمایی محیطهایی بازتر بودهاند و هستند، از عرصههای گشودن باب گفتوگو به شمار میآیند، اما در عین حال نمیتوان و نباید از موانع فرهنگی و تاریخی گفتوگو در هر جامعهای که این دامنهها و دایرهها را تنگ میکنند، غافل ماند. گفتوگو آیین و آدابی دارد که به دور از آنها، شبهگفتوگوها و صورتکهای گفتوگویی به جای گفتوگوهای واقعی مینشینند. قدرت و سیاست اگر با گوهر گفتوگو سرشته نباشند و تجربههای ذهنی و زبانی، اگر برآمده از خودکامگیهای تاریخی باشند، در غیاب ساختارهای اجتماعی و سازوکارهای فرهنگی مناسب، سدّ راه گفتوگو میشوند و عرصه را برای گفتوگوهای واقعی تنگ میکنند.
8. ذهن و زبان ما در این روزگار چنانکه باید و شاید با گفتوگو در افق معنایی جدید آن سازگار نیست؛ بخشی از این ناتوانی را باید معلول و محصول فقد و ضعف نهادها و شبکههای گفتوگویی، نه تنها در زندگی اجتماعی و سیاسی بلکه حتی در عرصههای اندیشه، علم و فرهنگ دانست. نهادها و شبکههای گفتوگویی هر قدر هم که کوچک باشند، میتوانند دنیاهای بسته را به روی هم باز کنند و آیین گفتوگو را به عاملان و حاملان آن بیاموزند. تجربه ما ایرانیان از گفتوگو در دوران جدید، تجربههایی ناپایدار، گسسته و کوتاهمدت است؛ با وجود ضرورتهای تاریخی بسیار، ساحتهای اندیشه و میدانهای کنش چنان گشوده نبودهاند یا گشاده نماندهاند که به گفتوگو در معنای درست آن امکان نشو و نما دهند.
9. طرح ایده گفتوگوی فرهنگها و تمدنها و اقبال جهانی به ورود به پارادایم گفتوگو، میتوانست فتح بابی برای تقویت اندیشهها و ساختارهای گفتوگو در جامعه ما باشد، اما متأسفانه با تنگناهای فراوان در دایره سیاست روبهرو شد و باوجود افقهای گشودهاش در جهان، از فرصتهای مساعد در ایران محروم ماند.
10. طرح اندیشه گفتوگوی فرهنگها و تمدنها به مثابه یک راهبرد، همپا و همدوش زمینهها و تلاشهای بینالمللی آن در ایران پیش نرفت، اما در عمل از منزلت و مرتبت بالایی، هم در حوزه نظری و هم در عرصه تجربه در جهان معاصر برخوردار است؛ نیاز جامعه ایرانی نیز به این اندیشه و تجربه ایجاب میکند که این چراغ تا آنجا که میتواند، افروخته شود، گفتوگو به طور عام و گفتوگوی فرهنگها به طور خاص مبنا و منطقی باشد در گشودن فضاها و ظرفیتهای نو برای جامعه جهانی که از سوءتفاهم و افراط خسته است و میخواهد انسانیتر زندگی کند. به این اعتبار میتوان با ورود به دنیای گفتوگوی مولوی «جستوجوی» او را گفتوگو خواند و گفت:
من ندیدم در جهان گفتوگو
هیچ اهلیت به از خلق نکو
آری، باید صدا را بالا برد. من تا به امروز با غلبه بر احساسات ازخودم دفاع کردهام. آنچه امروز ما را خرد میکند منطقی تاریخی است که تمام پارههایش را ما خلق کردهایم و گرههای آن با خفهکردن ما به پایان میرسند. با این حال این احساسات نیست که میتواند گرههای این منطق مهمل را بگشاید، تنها برهانی میتواند گرهها را بگشاید که بتواند با آگاهی به محدودیتها استدلال کند. با وجود این، در نهایت من نمیخواهم باور داشته باشم که آینده دنیا با نیروی تصورات و عشق ما ادامه مییابد. من نیک میدانم، مردمانی با انگیزههای سترگ میباید که قدم پیش گذارند و نیک میدانم برای مبارزه با اهدافی محدود، جایی که امید را به سختی بتوان خردمندانه خواند، تکانی به خود دادن و قدمی پیش نهادن، کاری است بس دشوار. ولی موضوع وادارکردن انسان نیست و برعکس، ضرورت این است که نباید کسی را به کاری واداشت بلکه باید هر کسی با آگاهی به ضرورت کاری که انجام میدهد اقدام کند. نجاتدادن کسانی که هنوزامیدی به نجاتشان هست؛ این است آن انگیزه سترگ، آن شور و ایثار لازم. ضروری است که فقط به آن بیندیشیم و آشکارا تصمیم بگیریم که آیا باید همچنان به رنج انسانها که همیشه با اهدافی غیرمعلوم انجام میشود بیفزاییم، آیا میبایست پذیرفت که جهان پر از اسلحه خواهد شد و دوباره برادری برادرش را خواهد کشت یا برعکس، میبایست تا جایی که امکان دارد خون و رنج انسانها را نگه داریم تا شاید فقط بتوانیم فرصتی دیگر به نسلهای آینده بدهیم که به یقین به اسلحههای بهتری مجهز خواهند بود. من به نوبه خود، تا حدودی به آنچه انتخاب کردهام اطمینان دارم. چون انتخاب کردهام، به نظرم میرسد که میباید سخن بگویم، میباید بگویم که من هرگز جزو آنانی نخواهم بود، هرکه میخواهند باشند، که با آدمکشها کنار میآیند و پیامدهایی را که به نفعشان است نتیجه میگیرند. آری، امروز آنچه باید با آن مبارزه کرد، ترس است و سکوت، که به سبب آنها جدایی روح و روان رخ میدهد. آنچه باید از آن دفاع کنیم گفتوگو است وارتباطات جهانی بین انسانها. بندگی، بیداد و دروغ مصیبتهایی هستند که ارتباطات را پایان میدهند و گفتوگو را ناممکن میسازند. به همین دلیل باید آنها را به جد نفی کنیم. اما امروزه همین مصیبتها هستند که متن تاریخ را میسازند و انسانهای بسیاری وجود دارند که آنها را شرهای ضروری میپندارند. این نیزحقیقتی است که ما نمیتوانیم از تاریخ بگریزیم، چرا که تا گردن در آن فرو رفتهایم. با این حال میتوانیم ادعای نبرد با تاریخ را داشته باشیم برای حفاظت از کسانی که تعلقی به آن ندارند. این همه آن چیزی است که من میخواهم بگویم. من در تمام موارد از این موضع و از این موضوعها با منطقی که در نظر دارم محکمتر دفاع خواهم کرد و مایلم قبل از پایان، صادقانه روی این موضوع بیندیشیم.
امروزه تمام ملتها بر اساس قوانین قدرت و سلطه، تجربههای بزرگی را میگذرانند. من نخواهم گفت که میباید مانع این تجربه شد یا اجازه داد که این تجربه به راه خود ادامه دهد. این، هیچ نیازی به کمک ما ندارد. بنابراین تجربه راه خود را ادامه خواهد داد، حتی هم اکنون مخالفت ما را نیز به سخره میگیرد. من فقط خواهم پرسید: «آیا باوجود این دو یا سه جنگ، علیرغم نسلهای فراوانی که قربانی شدند و ارزشهایی که به غارت رفتند، روزی فراخواهد رسید که نوادگان ما – به فرض اینکه زنده باشند- خود را به جامعه جهانی نزدیکتر نیابند؟ آن روز فراخواهد رسید که بازماندگان این تجربه، حتی نیروی آن را نخواهند داشت که به زوال خود شهادت دهند، چرا که تجربه، راه خود را ادامه میدهد و ناگزیر همچنان ادامه خواهد داد، بد نیست انسانها وظیفه خود بدانند که در طول این تاریخ رستاخیزی که در انتظار ماست بهاندیشهای ساده پایبند باشند، اندیشهای که همیشه آماده خواهد بود تا به هر لحظهای از زندگی روزانه معنایی ببخشد، بدون آنکه ادعایی در حل تمامی مشکلات داشته باشد.
آنچه اکنون دلخواه من است، این است که در میان این دنیای پر از آدمکشی، ما بتوانیم تصمیم بگیریم که به آدمکشی بیندیشیم و انتخاب کنیم. اگر امکان این باشد، ما یا لزوماً جزو آدمکشان میشویم یا جزو کسانی که با تمام قدرت آنها را نفی میکنند. بنابراین اکنون که با چنین تقسیمبندی غریبی مواجه هستیم حداقل روشنشدن این تقسیمبندی گامی است به جلو. در گذر از پنج قاره و در سالهایی که میآیند، یک کشمکش بیپایان بین خشونت و سخنگفتن در خواهد گرفت. حقیقت این است که بخت اولی هزار بار بیش از آخری است. با این وجود من همیشه فکرکردهام که اگر آنکه در شرایط انسانی امید دارد یک دیوانه است، آنکه از رویدادها و اتفاقها ناامید است، ترسویی بیش نیست. از این پس، تنها افتخار این خواهد بود که مصرانه به این شرطبندی ترسناک تن دهیم، که آیا کلام قویتراست از گلوله.
٭روزنامه کمبا، 30 نوامبر 1946
محمد صادقی
روزنامهنگار و پژوهشگر
1. رخداد غمانگیز 11 سپتامبر در آغاز قرن بیستویکم، تاریخی را رقم زد که اگر بر اساس نظریه «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگتون به آن نگاه کنیم گریزناپذیر بود و اگر سخن مشهور آندره مالرو (قرن بیستویکم یا وجود نخواهد داشت یا اگر وجود داشته باشد قرن معنویت است) را در نظر داشته باشیم، باز هم گریزناپذیر بود! زیرا در جهانی که روز به روز کوچکتر میشود و با تشدید روزافزون روابط اجتماعی در آن مواجه هستیم، از یک سو، رقابتهای اقتصادی و تلاش برای دستیابی به توسعه اقتصادی، بزرگترین هدف پنداشته شده و در این مسیر خسارتهای روزافزونی به محیط زیست وارد میشود که گاهی جبرانناپذیر است و از سویی، رقابتهای سیاسی و برتریجوییهای قدرتهای جهانی و منطقهای نیز توسعه نظامی را در محور تلاشهای این قدرتها قرار داده است و ساخت و تولید روزافزون سلاحهای کشتار جمعی نیز محصول نهایی این رقابتها است که در نهایت، جان و جهان انسانها را تهدید میکند. این وضعیت، در حالی رو به رشد است که اگر چارهای برای آن اندیشیده نشود، زندگی بشر روی کره زمین را ناامن و شاید حتی غیرممکن خواهد کرد. 2. در چنین وضعیتی پیشنهادها و راهکارهایی نیز ارائه شده و میشود. برای نمونه، ایران هم دو پیشنهاد اخلاقگرایانه به جهان ارائه کرده است. یکی «گفتوگوی تمدنها» و دیگری «جهان عاری از خشونت و افراطیگری» که هر دو نیز با استقبال جهانی روبهرو شده و البته بیش از هر چیز در عرصه سیاست جهانی برای کشورمان راهگشا بوده و ظرفیتهایی را ایجاد کرده تا مجالی برای برآمدنِ سیاستهای عاقلانه و سودمند گشوده شود. اما واقعیت این است که این پیشنهادهای صلحگرایانه محصول تغییرات فصلی در سیاست هستند و در جهان سیاست پایدار به نظر نمیرسند. بنابراین برای اینکه ظرفیتهای اجرایی این پیشنهادها بیشتر شناسانده و فهم گردند ابتدا ضرورت دارد که به لحاظ فکری و نظری تقویت شوند و در نتیجه از گرفتارماندن در سطح شعار، رهایی یابند بلکه سرانجام بتوان به عملیشدن و اجراییشدن آنها امید بست.
زیرا ضعف اندیشهورزی بیش از هر چیز موجب میشود که این پیشنهادها و ایدهها چنانکه انتظار میرود، کارآمد به نظر نرسند و این مسأله مهمی است، زیرا همواره کمکاریها، شتابزدگیها و رویآوردن به اقدامهای تزئینی و تشریفاتی به جای جدیگرفتن کارهای پژوهشی و علمی، موجب شده که چنین پیشنهادها و ایدههایی که برای حل مسائل ارائه میشوند، کمرمق و ناتوان جلوه کنند! نقش رسانهها نیز در پیشبرد چنین نگرشهایی بسیار مؤثر است و شوربختانه رسانهها در این زمینه چنان که باید نقش خود را نمیشناسند. در حالی که امروزه، رسانهها در جهتدادن به افکار عمومی و مهم و غیرمهم جلوهدادن هر موضوعی نقشی بسیار تعیینکننده دارند. 3. اما راهکار عملی و اساسیتر برای تقویت و استقرار مفاهیمی مانند «گفتوگو» و «خشونتپرهیزی» و فرهنگسازی برای نهادینهشدن این مفاهیم، جدیگرفتن کارهای آموزشی در این زمینه است. از این رو جا دارد، به این پرسش نیز بیندیشیم که نظام تعلیم و تربیت ما (با توجه به اینکه چنین پیشنهادهایی را مطرح کردهایم و مدعی چنین راهکارهایی برای حل مسائل جهانی هستیم) چه برنامههایی را برای ترویج و تقویت این پیشنهادها و ایدهها در نظر گرفته است؟ به لحاظ آموزشی و در تدوین کتابهای درسی چه تدابیری اندیشیده شده تا کودکان، نوجوانان و جوانان با مفهوم «گفتوگو» و «خشونتپرهیزی» بهتر و بیشتر آشنا شوند؟ اگر به زیستن در جهانِ گفتوگو و جهانی به دور از خشونت میاندیشیم، به نظر میآید این آرزو زمانی به حقیقت میپیوندد که از کارهای آموزشی غفلت نکنیم و تعلیم و تربیت را جدی بگیریم. در اینجا، وظیفه و مسئولیت شهروندان و بویژه روشنفکران نیز سنگینتر به نظر میآید زیرا هر چه آنها در زمینه انتقال دانش بشری و انتقال مفاهیم و دستاوردهای علوم انسانی به متن جامعه کوشاتر عمل کنند و با شناسایی ضعفها و نقصهای فکری، رفتاری و اخلاقی شهروندان، محصولات و تولیداتی را در اختیارشان بگذارند که از حجم ضعفها و نقصهایی که آنها را گرفتار ساخته، رهایی یابند، امکان زیستی اخلاقیتر و عاقلانهتر نیز برای شهروندان فراهم خواهد شد.
اگر مقصود از جهانی گفتوگومحور و به دور از خشونت، جهانی است که در آن افراد به سمت یکدیگر بیشتر قدم بردارند، درد و رنج یکدیگر را بیشتر فهم کنند، بخشندهتر و مهربانتر باشند و دست همدیگر را رها نکنند، این شاید ممکن نباشد مگر اینکه به جای دستگذاشتن روی اختلافهایی که دیروز و امروز جهان را با جنگ و دیگرستیزی مواجه ساخته، به سمت یک اخلاق جهانی و فراخوانی برای تدوین یک چارچوب نظری و عملی فراگیر گام بردارند بلکه ساماندادن به وضع نامطلوبی که آینده کره زمین و زندگی ساکنان آن را به خطر انداخته به مسألهای غیرقابلحل تبدیل نشود! به نظر میرسد، متنی همچون «اعلامیه به سوی یک اخلاق جهانی» که در کتاب «مهر ماندگار» ترجمه شده و انتشار یافته است، مجال بیشتری برای اندیشیدن در این باره میگشاید...
حسین میرزا نیا
فعال فرهنگی
سیام شهریور بنا به پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران به نام روز گفتوگوی تمدنها نامگذاری شد و در سازمان ملل متحد به تصویب جهانیان رسید. این روز مبارک در تقویم ایران نیز گنجانده شد تا روز فخر ایرانیان در میان ایرانیان نیز خانهای داشته باشد.
با روی کار آمدن دولت بعدی گویی دیگر نه تنها نیازی به گفتوگو نبود بلکه یک افتخار بزرگ بینالمللی باید از هر یاد و نامی در کشورمان حذف میشد و بدین سان این روز جهانی و فخر ایرانی از تقویم رسمی کشور برداشته شد و مرکز گفتوگوی تمدنها نیز تعطیل گشت. داستان این حذفها و تخریبها داستان پرغصه و کهنهای است که بینیاز از یادآوری است. در این نوشتار به ضرورت دوباره و بلکه چندباره و همیشگی گفتوگو میپردازیم.
با پایان یافتن جنگ سرد و فروپاشی شوروی و بلوک شرق نظریه پردازان به پیشبینی تحولات آینده جوامع بشری پرداختند. از میان این تئوریها نظریه پایان تاریخ فوکویاما و نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون توجه جهانیان را به خود جلب کرد و بسیاری به صف موافقان و مخالفان این دو نظریه پیوستند. نظریه برخورد تمدنها در دل خود متضمن یک پیشبینی و در عین حال یک ریلگذاری نوین برای آینده جوامع انسانی بود. صاحبان این نظریهها با هر نیتی که آنها را بیان کرده باشد (خواه به عنوان یک پیشبینی و اعلام زنگ خطر و ضرورت هشیاری همگان در برابر آن؛ و خواه به عنوان یک نقشه راه برای آینده و به نوعی تجویز یا تأیید نگاه و شیوه و روشی خشونتآمیز و ستیزه گرایانه در روابط بینالملل) نتیجه قهریاش آن بود که به تقویت و توسعه خشونت جهانی انجامید چرا که نفس «برخورد تمدنها» جواز اعمال خشونت را صادر میکند و درست از همین نقطه عزیمت است که نطفه خشونت بسته میشود و حذف یکدیگر جای فهم همدیگر را میگیرد. بادرک خطرات و عواقبی که این نظریه برای بشر میتوانست داشته باشد رئیس جمهوری وقت ایران به نمایندگی از ملت ایران پیشنهاد اعلام سال 2001 به عنوان سال گفتوگوی تمدنها را به سازمان ملل متحد ارائه میدهد و این پیشنهاد با رأی قاطع کشورهای جهان به تصویب میرسد. از پس نظریه گفتوگوی تمدنها نمایندهای دیگر از سوی ملت ایران یعنی حسن روحانی این بار با نظریه جهان عاری از خشونت به سازمان ملل متحد میرود و این پیشنهاد نیز با اکثریت قاطع آرای کشورهای جهان به تصویب میرسد تا مهر تأییدی باشد بر ضرورت گفتوگو و صلح برگرفته از خصلت نیکوسرشتی بشر و نفی جنگ و ستیز و خشونت. پیشگامی ایران و نمایندگان و فرزندان ایران در دعوت ملتها و کشورها برای جمع شدن بر سر سفره گفتن و شنفتن و درک و فهم هم نشان از پیشینه مداراجو و صلح طلب تمدن ایرانی و اسلامی دارد و از دیگر سو حاکی از یک نیاز و ضرورت فوری و حیاتی در روابط و مناسبات جهانی است.
اگر بزرگترین اختراع بشر را اختراع خط و نوشتار بدانیم که توانست حافظه و تجربه انسانی را به ثبت برساند و راه گفتوگو با هم را به روی بشر بگشاید و اگر قرآن را که با ندای «بخوان» آغاز گشت، کتاب خواندن و فهمیدن بدانیم و آیه صریح و آشکار آنکه «فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» را نقشه راه خود بدانیم و اگر تمامی دردهای جانکاه بشری را که منجر به ستیز و نزاع و جنگ و کشتار و نابودی شده است ناشی از فقر گفتوگو بدانیم آن گاه به اهمیت حیاتی گفتوگو و افتخار این روز که به نام ایران و ایرانی ثبت شده است بیشتر و بیشتر پی میبریم و از حذف این روز از تقویم خانههای خود بیشتر خجل میشویم. برآمدن القاعده و طالبان و داعش و بوکوحرام و الشباب و حمله کشورهای صاحب قدرت به دیگر کشورها و شعلهور شدن آتش تعصبها و تمامیت خواهیها و کوبیدن برطبل خودحق پنداری و خودمطلق بینی و... همه و همه نتیجه فراموشی گفتوگو و فقر مزمن و تاریخی گفتوگو میان انسانهاست.
فقر گفتوگو در میان خانواده بین مرد و زن، پدر و مادر با فرزند، دوستان و همسالان و همسایگان و میان شهروندان و هم مسلکان عقیدتی یا سیاسی و تسری یافتن این قهر در گفتوگو در رقابتهای سیاسی و با دیگر افکار و عقاید و مذاهب و اندیشهها منجر به دوگانه سازیهای مذموم تاریخی بشر میشود و این چنین خنجر و دشنه و تبر جایگزین گفتوگو و تسامح و مدارا میشود و خشم و غضب و خشونت بر جای بردباری و صبوری و شکیبایی و رواداری تکیه میزند. کیمیای گفتوگو در این است که هرگونه خود حق پنداری پیشینی را به امکان خطاپذیری انسان و احتمال دارا بودن اندکی از حقیقت در نزد دیگران نیز مبدل میسازد و تعصبات و جزمیتهای بیچون و چرا و مطلق گونه و تمامیت خواهانه را فرو میکاهد و حلاوت نشستن و گفتن و شنفتن و درک و هضم و فهم از هم را نصیب ما میسازد. جان کلام و نقطه عزیمت هم نظریه گفتوگوی تمدنها و هم نظریه جهان عاری از خشونت، پذیرش تفاوتها و تمایزها و به رسمیت شناختن این گونه گونیها در عین پای فشاری بر اشتراکات و سعی و همت در انباشت مشترکات و تقلیل افتراقها و تمایزات است. پس واضعان دلسوز نظریه گفتوگو و جهان بدون خشونت نه تفاوتها و تمایزات را نادیده میگیرند و نه این رنگارنگی افکار و اقوام را به قدری برجسته میسازند که جا برای نشستن و گفتوگو کردن چنان تنگ شود که فقط صدای طبل جنگ و نبرد و جوی خون به مشام برسد. چالشهای امروزین بشر در برابر تهدیداتی چون تروریسم و جنگهای سیاسی و عقیدتی و مذهبی و نژادی و اقتصادی وموج آوارگان بیپناه جهان و شیوع خشکسالیهای ممتد و تخریب محیط زیست و فقیر شدن آب و خاک کشورها و حتی موج جدید بیسوادی و بیکاری و گرسنگی و انقراض گونههای جانوری و گیاهی که هریک تهدیدی جدی برای تمدن بشری و زندگی نوع بشر است همگان را به این ضرورت رهنمون میسازد که باید بار دیگر بر گفتوگو تأکیدی مجدد و نه از سر تفنن یا تبلیغات زودگذر سیاسی داشت و برای جبران خسران و خطای حذف و تحقیر گفتوگو در میان خود به جد برای کمک به خود و جامعه جهانی و برای دفاع و اثبات درستی راهی که نظریه گفتوگوی تمدنها از دل تمدن ایران اسلامی گشود همت کنیم و شرافت این نظریه را که نه متعلق به یک انسان بلکه متعلق به تمدن ایرانی و حاصل تجربه تمدن بشری است به اثبات برسانیم.
باید روایت انسانی ایرانی اسلامی خود از تعریف بشر را به جهانیان عرضه کنیم و ضمن پذیرش گفتوگو میان خود و خانواده بزرگ ایرانی همگان را نیز به درک مشترک از ضرورت گفتوگو رهنمون سازیم.
منبع: روزنامه ایران