نویسنده: علیرضا افشاری*
به نظر میرسد برگزاری پنجمین دوره انتخابات شورای شهر تهران شروع دوبارهای باشد برای کنشهای مدنی و توجه مردم به وضعیتِ اجتماعی خودشان. در صد سال گذشته که شکل جدیدِ مشارکت ایرانیان در اجتماع شکل گرفت همیشه به تناوب گاهی این مشارکت اوج میگرفت و گاهی خاموش میشد که هر کدام دلیلها و زمینههای اجتماعی خودش را داشت. آنچه شایسته توجه است هر بار که اوج میگرفت این توجه بیش از پیش نیرو گرفته و کمی وسیعتر و مؤثرتر میشد. به نظر میرسد انتخابات پیشِ رو شورای شهر تهران نقطه عطفی بر این روند باشد، چرا که هم تهران تبدیل به اَبَرشهری شده که جمعیتِ متراکمِ قابلتوجهی از مردم ایران را، از هر قومیت و شهر و با هر نگاهی، در خود جای داده است. چیزی که همیشه مورد توجه جامعهشناسان در تحلیلهایشان بوده، و هم این که تجربه قدرت گرفتنِ شخصیتهای سیاسی تأثیرگذار بر کشور از راه گرفتنِ مقامِ شهرداری تهران آنها را نسبت به شورای شهر تهران حساس کرده است. و در کنار اینها دو رویدادِ تلخِ پلاسکو و فساد گسترده در شهرداری و شورای شهر تهران را هم نباید از نظر دور داشت که کاسه صبر مردم تهران را لبریز کرده است.
تهران در وضعیت بدی است: تقریباً هویتی ندارد و آخرین نشانههای هویتیاش که در قالب معدود بافتهای باقیمانده قدیمی شهر و خانههایی که روزگاری بازتابدهنده زیستی منطبق با جغرافیای زیبای آن که در دامنه کوهستان با طبیعتی چهارفصل بود آخرین نفسهایش را میکشد و نامهای قدیمی و خاطرهبرانگیز کوچهها و محلات قدیمیاش، با ژستی ارزشی و سوءاستفادهگرانه، در حال تبدیل به نامِ شهیدان بزرگواری هستند که فروتنانه، و نه از برای نام، برای بقای همین هویت در برابر دشمن ایستادهاند؛ و از طبیعتش نمیتوان سخنی راند چرا که دیگر آن منزلگه بیش از صد گونه پرنده با آبی زلال از خاطرهها هم محو شده است... حریمی برای کوههایش رعایت نمیشود، منظره دماوند در میان دود و ساختمانهای بیقواره بلند ناپدید شده، رود ـ درههایش به گونهای زیر نامِ پارک با بتن دفن شدهاند که شناختشان امکان ندارد، آنهم با درختان و بافتی گیاهی که عموماً بومی و تاریخی آن مکانهای سرسبز نیستند، و باغهای بیبدیلِ تاریخیاش یکی یکی از صفحه نقشه شهر حذف میشوند. و سرانجام نفس کشیدنی که دیگر در آن موجود نیست، هر چند فراموش کردهایم چند روز در سال در هوای پاک نفس کشیدهایم.
ماییم در آستانه انتخابی دیگر. انتخابی که اینبار تنها یک انتخاب میان نامزدها نیست بلکه انتخابی میان مرگ و زندگی برای تهران است. این انتخاب از سویی با توجه به دامنه تأثیرگذاری ملیاش به خاطر توانمندی شهر تهران ــ در مقام پایتخت کشور ــ و انبوهی از امکانات که در دست دارد و این که شهردار تهران عضوی از هیأت دولت است خواه ناخواه انتخابی سیاسی است که حضور بازیگرانِ این عرصه را در میدان اجتنابناپذیر میکند.از سویی دیگر، با توجه به آنکه تهران هم حق داشتن هویت تاریخی خودش را دارد و مردمانش میبایست بتوانند هوایی پاک را به ریههایشان داخل کنند و با فراغبال در آن رفتوآمد کنند، نه آنکه بزرگترین داراییشان، یعنی عمری را که در اختیار دارند، در ترافیکی روزمره به رایگان بدهند. این انتخاب، انتخابی مدنی خواهد بود. انتخابی دیگر هم باید باشد که صد البته شاید در میان انبوه مشکلاتی که وجود دارد و در لابهلای هیاهوی رقابتها اکنون نادیده گرفته شود ولی باید به آن هم اندیشید و این وظیفهای است که هم کنشگرانِ مدنی باید به آن گوشه چشمی و هم فعالان سیاسی، و آن انتخابی تمدنی است. از این زاویه نه تنها آنچه در تهران میگذرد الگویی است برای دیگر شهرهای کشور و از این منظر مسئولیتِ شورای تهران چندین برابر سنگینتر از دیگر شهرهاست، بلکه شهر تهران مهمترین و بزرگترین و تأثیرگذارترینِ شهر در حوزه تمدنی ـ فرهنگی ایرانشهر یا سرزمینهای همفرهنگِ بازمانده از تاریخی طولانی است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، تهران، با انبوه تولیدات فرهنگیاش و حضور فرهیختگانی از همه قومهای ایرانی در آن، توان تأثیرگذاری بالایی را بر کلِ گستره حوزه فرهنگی ایران دارد. از این رو، وظیفه تاریخی پاسداری از اندیشه ایرانشهری و تلاش برای پیوستنِ دوباره این حوزه فرهنگی در قالبی همچون اتحادیه، در زمینهای چون تهران با انبوهِ جامعه متوسط و ملیاندیشاش امکان رشد و توجه دارد. هر چند آشکار است که در گام نخست باید با گسترش ارتباطهای فرهنگی در این حوزه، پیوندها را دوباره زنده سازیم یا توان بخشیم. از این بحث که جستاری دیگر را میطلبد فعلاً درمیگذرم تنها با این زنهار که اعضای شورای شهر تهران میبایست دارای چنان نگاه فراخی هم باشند.
اما تجربه به ما چه چیزی را نشان میدهد. در چهار دوره گذشته، تهرانیان، شاید به دلیلِ نبودِ احزابی که همه خواستهایشان را ساماندهی کنند و بویژه از مطالبات مدنی پشتیبانی کنند، تن به انتخابِ سیاسی دادند، چه با حضور پرشورشان و چه گاهی با عدم حضورِ اکثریتی. به هر رو، شورای شهر تهران ترکیبهای متفاوتی را از طیفهای سیاسی در این چهار سال به خود دیده است و حتی گزینشهای مدنی ــ همچون ورزشکاران و هنرمندانی که در شورای شهر کنونی حضور دارند ــ نیز از دریچه همین احزابِ سیاسی صورت گرفته است. آنچه گذشت، خوشایند نبوده است، نه تنها اکثر مشکلاتِ مدنی به قوت خود باقی ماند و حتی بسیار بر آن افزوده شد بهگونهای که همچنان به شکلی مزمن حیات شهروندان تهرانی را تهدید میکند. شورای شهر نخست فاجعهای بود که در آن نه تنها شماری از نامزدها با شلوغکاری و جدالهای بیهوده سبب شدند مردم عطای رأی دادن در دور بعد را به لقایشان ببخشند بلکه آن چند تن فرد شاخص و موجه شورا هم با استعفایشان از شورای شهر برای حضور در انتخابات مجلسِ شورای اسلامی نشان دادند که اصولاً اهمیتی به خواستهای مدنی و احترامی به آرامی مردم قائل نیستند. و چنین بود که با حضور کمتر مردم در انتخاباتِ بعدی راهی گشوده شد که شهر تهران با سرعتی اعجابآور به ورطه نابودی بغلتد. در این زمینه فقط کافی است شهردارِ کنونی شهر تهران گزارشی از رشدِ میزان جمعیت شهر در 12 سال اخیر بدهد یا تراکنشهای مالی شهرداری تهران را شفاف به آگاهی مردم برساند. و صد البته، دستکم در چهار سال اخیر، بخشِ مؤثری از شورای شهر تهران در دستِ جناحی بود که میبایست محکمتر این کاستیها را پی میگرفت.
این تجربهها بود که سبب شد اینبار برای انتخابات شورای شهر تهران گروهی از فعالان مدنی در حوزههای مختلف و متخصصان امور شهری، بر آن شوند فراتر از همیشه که برنامههای مطالبهمحورانهشان را به احزاب ارائه میدادند که پس از انتخابات تقریباً نشانی از تعهد به آنها دیده نمیشد خود گام به صحنه بگذارند و هستهای را برای پشتیبانی از نامزدهای مدنی و سپس دیدهبانی شورای شهر و شهرداری تهران شکل دهند. این حرکت، هر چند در قالبِ «پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی» تجربه حضور در انتخابات مجلس شورای اسلامی را هم در کارنامه دارد، اما در حوزه شهری و در کنار کنشگران و سمنها و کارشناسانِ این حوزه گام نخست را برمیدارد که طبیعتاً احتمال خطا خواهد داشت. آنهم با توجه به این که مشکلات سالیان تهران و رویدادهای اخیری که به آن اشاره شد تقریباً گروههای مختلفِ بسیاری را به نتیجهای مشابه رساند و هنوز فرصتی برای گرد هم آمدنِ همه این شاخهها پیش نیامده است، بویژه آنکه در هیاهوی انتخابات همیشه نسخه بدلهایی مدنینما اما در واقع سیاسی هم به ناگهان ایجاد میشوند.
و اینک در آستانه انتخابات. به نظر میرسد دو گزینه برای بیشینه مردم تهران پیشِ رو باشد؛ مردمی که میل به اصلاحِ امور دارند. روی این پیشنهاد، جدا از مردم، به جناحی است که اقبال مردم، همانگونه که در انتخابات مجلسِ شورای اسلامی در شهر تهران دیدیم، به آنهاست و رأیدهندگانِ به آنها در چارچوبی خاص با منشی سربازگونه نمیگنجند و از همین رو مگر با صداقت در رفتار و تعهد به قولها نمیتوان نگاهشان داشت. از سویی دیگر، انتخابی مدنی نه تنها، با توجه به گستردگی گروهها، نتیجهاش قابل پیشبینی نیست بلکه احتمال خطا در آن هم به خاطر کمتجربگی وجود دارد، هر چند از سوی دیگر امکان ایجادِ تغییراتی بزرگ هم از آنها میرود چرا که خونِ تازهای هستند که به مدیریتِ سیاسی کشور وارد خواهند شد. همچنین حضورِ آنها سببِ به عقب افتادنِ آزمونِ سرنوشتساز سیاسیانی خواهد شد که اکنون مورد وثوق مردماند و به آنها فرصتی بیشتر برای بازسازی سازمانِ خودشان خواهد داد... چرا که به نظر میرسد خطا در انتخاب افراد شایسته و تن دادن به فشارهای سیاسی و بازگرداندنِ برخی چهرههایی که عملکردشان در شورای کنونی بشدت زیر سؤال است این بار آنها را به لبه حذف از معادلات سیاسی کشور خواهد کشاند.
راه دیگری هم هست. بهگمانم نیروهای سیاسی میتوانند از فهرستی مدنی دفاع کنند. چگونه است که شخصیتهای سیاسی شعار میدهند که شورای شهر نیاز به آنها دارد و در برابر کسانی که به موضوع تخصص اشاره میکنند میگویند که میشود مشاورانی متخصص را در اختیار گرفت، اما وارونه این شدنی نباشد؟ چرا متخصصان و فعالان مدنی که سقفِ پیشرفتشان در نظام مدیریتی کشور همین شوراهای شهر است نتوانند از مشاورانی سیاسی برای پیشبرد کارها استفاده کنند؟ چرا دستکم این فضا را برای آنان نگذاریم که تا کنون هم با جان و دل کارهایشان را پیش بردهاند و برای همین در مشکلات، درگیرِ محظوراتِ سیاسی دفاع از حزب و تعیین شهردارِ سیاسی نمیشوند و سهمی هم از سفره انقلابشان نمیخواهند جز آب و هوایی پاک؟!
*سخنگوی پویش پاسداری از میراث فرهنگی و طبیعی
منبع: ایران