نویسنده: فاطمه صادقی
محمد خاتمی ضمن بازاندیشی دربارهی دوران ریاست جمهوری خود میگوید:
معتقدم پایهها و پشتوانههای جامعهی مدنی باید با اقتصاد و علم و اندیشه تکمیل میشد... هر دولتی که سر کار میآید یک سلسله تشکیلات سیاسی خاص به همراه میآورد که بعضاً پایه ندارد و مثل گلهای مصنوعی بدون ریشه در گلدان است. در حالی که باید تشکیلات سیاسی از متن جامعه بیرون بیاید و ماحصل آن احزاب و تشکلهای سیاسی وسیعتری شوند که ریشه در مردم آن کشور داشته باشد... به همین دلیل در دورهی من تلاش زیادی برای توسعهی تشکلهای غیردولتی شد تا بخشهایی از کشور مثل زنان و جوانان و متخصصان هویت جمعی پیدا کنند و این بخشها به عنوان سلولهای اصلی جامعهی مدنی عمل کنند تا گسترش آنها منجر به تشکیل احزاب قدرتمند شود. (۱)
واقعیت این است که برنامة تقویت جامعهی مدنی از مهمترین ارکان مشروعیت در گفتار اصلاحطلبی بود. آنچه در سطور پیشین نقل شد بیانگر اهمیت این برنامه میان اصلاحطلبان حتی در دورهی پس از اصلاحات است. دولت اصلاحات درصدد برآمد تا این برنامه را عمدتاً از طریق ایجاد فضا برای رشد و گسترش تشکلهای غیردولتی تعقیب کند. اندیشة مستتر در این گفتار آن است که برای گذار آرام و مسالمتآمیز به دموکراسی باید نهادها و تشکلهای مدنی و مردمی را که صدای جامعه را به گوش حکومت میرسانند ، قشرهای مختلف مردم را نمایندگی میکنند، و بدین وسیله مشارکت مردمی را در تصمیمگیریهای سیاسی و سیاستگذاریها امکانپذیر میکنند، تقویت کرد. درواقع فرضیهی بنیادینِ گفتار اصلاحطلبی این بود که میان تشکیل نهادهای غیردولتی و ظهور یا حفظ دموکراسی رابطهای علّی برقرار است. در این مقاله میکوشم این فرضیه را با مرور تجربهی تشکلهای غیردولتی در شرایط خاص سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ ایران مورد بررسی قرار دهم. تلاش خواهم کرد تا با نگاهی به سرنوشت سازمانهای غیردولتی به این پرسش پاسخ گویم که چرا گسترش این سازمانها به تقویت جامعهی مدنی و دموکراسی نینجامید. نشان خواهم داد که جامعهی مدنی به عنوان اصلیترین مطالبهی گفتار اصلاحات به مفهومی فروکاسته شدکه فاقد برنامه و توان لازم برای حرکت به سمت دموکراسی بود.